۱۳۸۹ خرداد ۱۱, سه‌شنبه


«مفهوم «گونه زيستي» يا species diological مفهومي کلاسيک مي باشد اما در مورد گونه هايي بکار مي رود که به طريق جنسي، توليدمثل مي کنند و به اين ترتيب تعريف مي شود: «گونه يک جمعيت يا مجموعه اي از جمعيت هاي افراد است که با يکديگر توليدمثل مي کنند. به عبارت ديگر «گونه» از نظر ژنتيکي عنصري کم وبيش مجزا است که مستقل از ديگران تکامل مي يابد.» البته بايد در نظر داشت که اين مفهومي عام نيست و از اين مفهوم مي توان در مورد اکثريت قريب به اتفاق جانوران و بسياري از گياهان گلدار استفاده کرد و حتي شايد در انواع بسياري از جانداران ميکروسکوپي نيز کاربرد داشته باشد. اما جانداران بسيار ديگري، به ويژه در ميان گياهان و جانداران ميکروسکوپي، هستند که اين مفهوم را نمي توان در مورد آنها بکار برد، يا در بهترين حالت با دشواري مي توان بکار برد. بديهي است اگر توليدمثل جنسي نباشد، اين مفهوم نيز بکار نمي رود. در مورد گونه هاي غيرجنسي، مي توان آنها را بر مبناي تفاوت هاي ژنتيکي، به شکلي دل خواه رده بندي کرد. براي مثال معياري که در مورد باکتري ها بکار مي رود آنست که هرگاه دو سويه باکتري در30درصد ازDNA شان تفاوت نشان دهند، مي توان آنها را گونه هاي جداگانه اي در نظر گرفت. البته اين عدد قراردادي است، اما در عين حال به طرز قابل قبولي عملي و قابل استفاده است. مسئله ديگر اينست که «زيرگونه»(sudspecies) را نمي توان تا آن حد به وضوح «گونه»(species) تعريف کرد. زيرا به لحاظ نظري «زيرگونه» يک نژاد جغرافيايي است. يک «گونه» ممکن است به چندين نژاد جغرافيايي تقسيم شود که در يک سري صفات شاخص نظير رنگ، طول بال يا عادت توليدمثلي با يکديگر تفاوتي پيوسته دارند. در مجموع «زيرگونه» با مشکلات بسياري همراه است که آن را نسبت به «گونه» ترازي بسيار سليقه اي تر مي سازد. يکي از اين مشکلات آن است که صفات معمولا مستقل از يکديگر تغيير مي کنند. براي مثال يک گونه پروانه را در اروپاي شرقي در نظر بگيريد. ممکن است دريابيد از نظر جثه جمعيت ها از شمال به جنوب رفته رفته بزرگ تر مي شوند اما از نظر رنگ از شرق به غرب تيره تر مي شوند. بررسي دقيق تر ممکن است نشان دهد که آنها از جنوب شرقي به جنوب غربي روي بالشان خال هاي بيشتري دارند. در اين وضعيت چه بايد کرد؟ آيا بايد يک يا دو صفت را برگزيد و زيرگونه ها را بر اساس آن تعريف کرد؟ يا بايد در ترکيب صفات بسيار کوشيد و به اين ترتيب آشفته بازاري از زيرگونه هاي بسيار ساخت؟ احتمالا دشوارترين جنبه کاربرد مفهوم زيرگونه همين ناسازگاري صفات است. با اين حال هنوز از زيرگونه استفاده مي شود و به ويژه در مورد نژادهاي جغرافيايي هنوز تا حدي معتبر است. گونه زماني يا نياکاني «گونه زماني»(species chromo) صرفا يک ضرورت علمي است زيرا بايد ميان جمعيت هايي که امروز زندگي مي کنند و جمعيت هايي که نياي آنها هستند، تمايز قائل شد. اين جمعيت هاي نياکاني از آنجا که در گذشته دور زندگي مي کردند با جمعيت هاي کنوني تفاوت بسياري دارند. براي مثال ما به گونه sapiens Homo تعلق داريم و تقريبا به طور قطع مي دانيم که مستقيما از گونه ديگري به نام erectus Homo نسب گرفته ايم و بسيار ابهام آور و بطور شهودي نادرست خواهد بود که سعي کنيم آنها را با هم در يک گونه قرار دهيم. اگرچه sapiens Homo طي مراحلي از erectus Homo تکامل يافته است، نمي توان مفهوم زيستي گونه را به وضوح در اين مورد بکار برد. با اين حال مي خواهيم بين آنها تمايزي، هرچند قراردادي، ايجاد کنيم. منشا» تنوع زيستي «منشا» تنوع زيستي»، پيش از هر چيز چرخه آشکاري است که گونه ها طي آن به منطقه جديدي رفته و تنوع مي يابند. هنگامي که يک جزيره يا مجمع الجزاير تشکيل مي شود يا براي مثال منطقه اي در اثر يخچال يا ساير رويدادهاي بزرگ فيزيکي تنوع زيستي اوليه اش را از دست مي دهد، سيل گونه هاي مهاجر به سوي آن سرازير مي شود. سپس با يکديگر وارد تعامل شده و جامعه اي مي سازند که آن را يک «اکوسيستم» مي ناميم. چنانچه اين منطقه جديد دست نخورده بماند، آنگاه طبق معمول اين موارد، پرده اي از تکامل سريع با سازش گونه هاي جديد به اين محيط به نمايش درمي آيد. اگر وسعت منطقه کافي باشد و در آن بخش هاي مجزاي جغرافيايي که جمعيت هايي را بدون تماس با يکديگر در خود جاي مي دهند به قدر کافي وجود داشته باشد، آنگاه پيدايش سريع گونه ها نيز به دنبال آن خواهد آمد. مثال کلاسيک آن «هاوايي» است. شواهد نشان مي دهند که اين مجمع الجزاير به اشغال تعداد اندکي از گونه ها درآمد و آنها در مدت زماني نسبتا کوتاه به گونه هاي بسيار، تکامل و تنوع يافتند.(منظور از زمان کوتاه، قرن ها يا هزاران سال است که در مقايسه با تکاملي که در بسياري از نقاط ديگر جهان مي بينيم کوتاه است.) عوامل افزايش گونه ها براي افزايش اين گونه ها، ظاهرا سه عامل وجود دارد که عبارتند از: «انرژي»، «پايداري» و «مساحت.» هرچه انرژي بيشتري در اختيار جامعه تکامل يابنده گونه ها باشد، گونه هاي بيشتري پديد مي آيند. در استوا انرژي به اوج مي رسد. هرچه منطقه پايدارتر باشد، چنانکه در نواحي داراي شرايط اقليمي ثابت ديده مي شود، گونه هاي بيشتري تجمع مي کنند زيرا براي سازش و هماهنگي با يکديگر زمان بيشتري در اختيار دارند. هرچه مساحت بيشتر باشد، جمعيت بزرگ تر و متنوع تر است. براي مثال آمريکاي جنوبي نسبت به جزاير هندغربي، گونه هاي بيشتري دارد. اين سه نيروي محرک در مجموع بخش عمده تغييرات گونه ها در جهان را موجب مي شوند. رايج ترين نوع گونه زايي اگر همانطور که بررسي هاي نشان مي دهد، «گونه زايي همجا» به اين گستردگي در حشرات که متنوع ترين جانداران روي زمين هستند، رخ مي دهد، بايد رايج ترين نوع گونه زايي باشد. بررسي پديده گونه زايي «همجا» نسبت به گونه زايي «ناهمجا» که به آساني و به وضوح مشاهده مي شود، دشوارتر است اما مي تواند بسيار رايج باشد، کسي چه مي داند. منظور از «همجا»، جانداران مشابهي در مجاورت يکديگر است که به دليل تفاوت هاي رفتاري، حتي با آنکه به لحاظ نظري مي توانند، اما با هم توليدمثل نمي کنند. منظور از «ناهمجا»، جانداران مشابهي است که گرچه به لحاظ نظري مي توانند اما با هم توليدمثل نمي کنند، زيرا به طور جغرافيايي از هم جدا شده اند. نکته جالب اينجايت که اين مکانيسم ها بسيار فوري مي توانند گونه هاي جديد توليد کنند. در واقع در چند نسل. پيش از همه در گياهان مکانيسمي به نام «پلي پلوئيدي» هست که در يک مرحله مي تواند سويه اي ايجاد کند که قادر نيست با گونه مادري که از آن ريشه گرفته توليدمثل کند. در واقع آن را گونه زايي «فوري» مي نامند. گونه زايي همجا نيز گاهي فقط چند مرحله تا توليد گونه جديد در مدت زماني کوتاه طول مي کشد. براي مثال در بعضي انواع مگس سرکه، ممکن است يک سويه ترجيح دهد روي گياه ديگري توليدمثل کند و اين مي تواند در چند جهش رخ دهد. يا ناسازگاري ممکن است ميان دوسويه اي وجود داشته باشد که تفاوتشان يک ژن يا تعداد بسيار اندکي از ژن ها است. اين وضعيت ممکن است در مدت زماني کوتاه در اثر جهش يا نوع ترکيبي ژن هاي موجود رخ دهد. به اين ترتيب پيدايش گونه هاي جديد ظرف چند سال به لحاظ نظري امکانپذير است و احتمالا تشکيل بعضي گونه ها با همين سرعت انجام مي شود اما مشاهده آنها در طبيعت دشوار است. محققان مطمئن نيستند که گونه زايي بسيار سريع واقعا چقدر در طبيعت متداول است. در سال 1996م، براي تعيين حداقل اندازه بحراني اکوسيستم ها و اينکه گونه ها با چه سرعتي به يک جزيره خالي هجوم مي آورند و آيا مساحت يا فاصله در اين کار نقشي دارند يا خير، آزمايشي صورت گرفت که اين نتايج به دست آمد:1) موجودات کوچک از جمله حشرات و عنکبوتان خيلي سريع بازمي گردند. 2) روند پر شدن جزيره از گونه ها تا جايي ادامه مي يابد که تقريبا به تعداد گونه هايي که قبلا داشت، برسد. 3) هرچه منطقه براي گونه هاي مهاجر تازه وارد دورتر باشد، رسيدن به تعادل در آن منطقه بيشتر طول بکشد. 4) گرچه تعداد گونه ها به سطح اوليه بازمي گردد اما ترکيب جامعه جديد با آنچه بود متفاوت است. خطر حتمي انقراض اندازه جمعيت براي بقا بسيار حياتي است. به طور کلي هرگاه اندازه جمعيت از 100 فرد کمتر شود، آنگاه افسردگي هم آميزي رخ مي دهد. و چنانچه در جمعيت ها ژن هاي زيان آور و مرگبار وجود داشته باشد، مثل ژن مسبب «فيبروز کيستي» در انسان، آنگاه ميزان وقوع اين صفت ژنتيکي افزايش مي يابد که به مرگ يا نازايي مي انجامد. در جمعيت هاي بزرگ احتمال آنکه يک ژن مرگ بار بروز کند بسيار کم است. همچنين محصول گونه زايي سريع به نسبت از تفاوت ميان گونه ها خواهد کاست براي مثال اگر دو گونه ماهي تنها در يک يا چند ژن از ده هاهزار ژني که دارند با هم تفاوت داشته باشند، به احتمال زياد تفاوت بسيار ناچيزي با يکديگر خواهند داشت. اين را با دو گونه اي مقايسه کنيد که يک ميليون سال پيش از هم واگراييده و از نظر ژنتيکي در بسياري از ژن ها و صفات خويش مستقل از يکديگر تکامل يافته اند. چنانچه يکي از اين دو گونه محو شود ما خيلي بيشتر ضرر خواهيم کرد تا آنکه يکي از دو گونه اي را از دست بدهيم که تنها تفاوت ناچيزي با هم دارند. به هر حال تفاوت ميان گونه ها چه ناچيز باشد و چه آشکار هم اکنون در نتيجه فعاليت هاي انسان، با سرعتي که در بعضي جاها تا هزاربرابر نرخ پيدايش آنها است ناپديد مي شوند. با اين شتاب، مي توانيم در طول عمر يک انسان به آساني نيمي از گونه هاي جهان را نابود کنيم. بسياري از اين گونه ها طي هزاران يا ميليون ها سال شکل گرفته اند. گونه هاي کاملا متمايزي که مي توان آنها را در شواهد سنگواره اي رديابي کرد، تا پيش از پيدايش انسان، تقريبا با آهنگ حدود يکي از هر يک ميليون گونه در سال ظاهر مي شوند. سريع ترين فرايندهاي گونه زايي نيز نمي توانند گونه هاي از دست رفته را از نو جانشين و رقم فوق را حتي دو برابر کنند. مخلص کلام: منابع زنده جهان، اکوسيستم ها و گونه هايشان، هنوز عمدتا ناشناخته هستند و از نظر منافعي که ممکن است براي انسان داشته باشند; مثل تصفيه آب يا داروهاي جديد بسيار کم بررسي شده اند. بعضي بوم شناسان و اقتصاددانان برآورد کرده اند که ارزش کل اين اکوسيستم هاي طبيعي، يعني مبلغ مجموع خدماتي که به بشريت مي رسانند چيزي نزديک به سي هزار بيليون دلار است و اين از مجموع توليد ناخالص ملي تمام کشورهاي جهان با هم نيز خيلي بيشتر است ولي با اين حال مجاني است! حفاظت و استفاده کامل تر از آنها به شيوه اي بدون مزاحمت و تحميل از نظر اقتصادي براي ما ارزشمند است. نابودکردن آنها به منزله راندن بشريت به سوي دنيايي مصنوعي است که در آن ناچاريم خودمان شخصا سيستم هاي آبي را مديريت کنيم، غذايمان را تامين کنيم و به جاي آنکه براي تنظيم ترکيب جو به جانداران نيرومند متکي باشيم، خودمان با ابزارهاي مصنوعي هر روز اين کار را انجام دهيم. و با اين روش ها روزي زمين به معناي دقيق کلمه به يک سفينه فضايي تبديل خواهد شد.

معرفی وبلاگ


بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام خدمت تمام دوستانی که از این وبلاگ بازدید می کنند

ما دانشجویان کارشناسی ارشد زیست شناسی بر آن هستیم تا در خصوص درس گونه وگونه زایی مطالبی را از طریق این وبلاگ در اختیار همگان قرار دهیم.پیشاپیش از راهنمایی ها و رهبری جناب آقای دکتر ملایری استاد محترم درس گونه زایی ،در خصوص هدایت این وبلاگ ممنون وسپاسگزاریم

با تشکر فراوان:عباس قربانخانی.حمیدرضا غیائی.غلام رضا عابدی