۱۳۸۹ مرداد ۲۵, دوشنبه

آرایه شناسی تکاملی کلاسیک


آرایه شناسی تکاملی کلاسیک یا آرایه شناسی تکاملی ، از یک سیستم طبقه بندی فیلوژنتیک استفاده می کند و ارتباط های تکاملی را در درخت های فیلوژنتیک نشان می دهد . آرایه شناسان تکاملی ، هم تکامل شاخه ای و هم حد واگرایی ( تغییرات ساختاری و تغییرات دیگر ) را در یک دودمان از آغاز رخداد انشعاب از گروهی اصلی در نظر می گیرند . آن های برای ارزیابی همانندی ها و تفاوت های موجود در یک گروه ، از ویژگی های نیایی و مشتق شدۀ مشترک توأماً بهره می گیرند . کارشناس علم رده بندی با سود بردن از رویکردهای تکاملی ممکن است اظهار کنند که دولفین بیش تر پستاندار است تا ماهی ، چون در ویژگی های مشترک بسیاری با سایر پستانداران سهیم است و این ویژگی ها را می توان در تباری مشترک جستجو کرد . هم چون کارشناسان کلادیسم ، آرایه شناسان تکاملی موجودات زنده را ، بسته به ویژگی های مشترکشان ، تنها در صورتی که این ویژگی ها
96-Approach
از یک تبار مشترک سرچشمه گرفته باشند ، در سطوح رده بندی مشابه طبقه بندی می کنند . آرایه شناسان تکاملی اهمیت سازش های کسب شده توسط موجودات زندۀ خویشاوند را نیز در نظر می گیرند . مثلاً اگر بتوان نشان داد که پستانداران تخمگذار سازش های گوناگون با اهمیتی را نسبت به پستانداران دیگر داشته اند ، این آرایه شناسان به ایجاد آرایه ای مجزا برای آن ها اقدام می کنند . از سوی دیگر ، گرچه دارا بودن تبار مشترک برای قرار گرفتن در گروهی مشابه لازم است ، ولی کافی به نظر نمی رسد ( بر خلاف آن چه در روش کلادیستیک مطرح است ) . بیش تر آرایه های که اخیراً توسط آرایه شناسان تکاملی تحت عنوان « تک نیایی » به رسمیت شناخته شده اند بر اساس برخورداری آن ها از ویژگی های مشتق شدۀ مشترک بوده است . این آرایه ها هم چنین توسط کارشناسان کلادیستیک پذیرفته شده اند . مثلاً طرفداران هر دو روش توافق نظر دارند که پرندگان بر اساس برخورداری از ویژگی های اشتیاق یافتۀ مشترک ، نظیر داشتن پر ، یک آرایۀ تک نیایی هستند . با این حال ، آرایه شناسی تکاملی آرایه های « هم نیا » را نیز به رسمیت می شناسد . آرایه ها هم نیا شامل برخی ، ولی نه تمام زیر گروه هایی از موجودات زنده اند که در آخرین نیای مشترک سهیم هستند . گروه های هم نیا ( پارافیلتیک ) بر مبنای ویژگی های نیایی مشترک طبقه بندی می شوند . برای مثال ، کارشناسان کلادیستیک ، خزندگان را به عنوان گروهی طبیعی شامل مارها ، سوسمارها ، تمساح ها ،
دایناسورها و لاک پشت ها به رسمیت نمی شناسند ، زیرا جانواران مذکور یک کلادمونوفیلتیک را به وجود نمی آورند . این کارشناسان ، ردۀ خزندگان را شامل پرندگان نیز در نظر می گیرند . متقابلاً آرایه شناسان تکاملی با آن که خزندگان را به عنوان یک گروه معتبر می پذیرند ، ولی پرندگان را شامل آن نمی دانند .
حتی آن ها خزندگان را به عنوان یک ردۀ پارافیلتیک تصور می کنند که حتماً نباید در برگیرندۀ تمام زیر گروه هایی نظیر پرندگان باشد که از نیاکان خزنده تبار تکامل یافته اند .
آرایه شناسان تکاملی تصمیم گیری خود را بر مبنای داده های متفاوت بنا می کنند . آن ها در نظر می گیرند که خزندگان در بسیاری از صفات اجدادی ، نظیر خون سردی ، مشترک اند . آن ها پرندگان را به ردۀ جداگانه ای نسبت می دهند ، با آن که این ارگانیسم ها مشخصاً از خزندگان اشتقاق یافته اند
97-Reptilia
98-Poikilothermy
خزندگان نهایی
واگرایی
شکل 6 ـ 8 : رهیافت آرایه شناسی تکاملی کلاسیک .
این آرایه شناسان هم نیای مشترک و هم حد واگرایی را از آغاز رخداد انشعاب دو آرایه در نظر می گیرند . نقاط شاخه ای و درجاتی از تفاوت در تکامل گروه های بزرگی از خزندگان نشان داده شده است . مارها ، سوسمارها و دایناسورها و تماسح ها نزدیک ترین خویشاوندان هستند زیرا آن ها از نیای مشترک متأخرتری اشتقاق یافته اند .
استفاده از زیست شناسی مولکولی به عنوان ابزار تاکسونومیک
هنگامی که یک گونۀ جدید تکامل می یابد ، لزومی ندارد که حتماً تفاوت های فنوتیپی آشکای ، نسبت به خویشاوندان نزدیک خود داشته باشد . برای مثال ، دوگونۀ مجزا از مگس میوه ( دروزوفیل ) ممکن است در ظاهر همانند باشند ، با این حال امکان دارد از نظر برخی بخش های DNA ، پروتئین ها و مولکول های دیگر متفاوت باشند . گوناگونی های ساختاری درشت مولکول های ویژه همانند تفاوت هایی در ساختارهای کالبد شناختی ، پیامد پدیدۀ جهش هستند .
درشت مولکوهایی که از نظر عملکرد در دو موجود زندۀ متفاوت ، همانند ، در صورت همانند بودن زیر واحدهای ساختاری آن ها ، هم ساخت در نظر گرفته می شوند . به وجود آمدن آرایه شناسی مولکولی بر پایۀ شناسایی ساختارهای مولکولی بوده است . بررسی تفاوت های موجود در توالی زیر واحدهای درشت مولکولی را می تواند ما را در تعیین خویشاوندی های تکاملی یاری دهد . روش هایی که به آرایه شناس امکان می دهند تا توالی
99- drosophila
100-macromolecule
101-molecular taxonomy نوکلئوتیدهای اسیدهای نوکلئیک و توالی اسیدهای آمینه پروتئین ها را مقایسه کنند . به ابزارهای تاکسونومیکی مهمی تبدیل شده اند . چنین مقایسه های اطلاعات با ارزشی را دربارۀ میزان خویشاوندی دو ارگانیسم در اختیار کارشناسان علم رده بندی قرار می دهند . چنین به نظر می رسد که هر چه ترتیب توالی « زیر واحد » ها شبیه تر باشند ، دارای خویشاوندی نزدیک تری هستند . تعداد تغییرات موجود در توالی های نوکلئوتیدهای DNA و RNA یا توالی های اسیدهای آمینه می تواند بازتاب این امر باشد که از جدا شدن چنین گروه هایی از یک نیای مشترک چه مدت زمانی گذشته است ( این نتیجه گیری فقط هنگامی می تواند واقعی باشد که نرخ تغییرات تابت باقی مانده باشد ) . بنابراین ، از ژن های ویژه و پروتئین های ویژه می توان به عنوان ساعت های مولکولی بهره گرفت . زیست شناسان می توانند از وجود چنین ساعت هایی برای تعیین زمان انشعاب دو گروه از یک نیای مشترک استفاده کنند . بسیاری از کارشناسان علم رده بندی اخیراً برای کمک به توصیف بسیاری از تبارزایی ها ، ساختارهای RAN ی ریبوزومی را مورد مقایسه قرار می دهند . تقسیم بندی موجودات زنده به 3 قلمرو و به میزان چشمگیری بر پایۀ مقایسۀ RNA ی ریبوزومی توسط « کارل وُاِز » و همکارانش از دانشگاه ایلینویز بنیان نهاده شد . همۀ موجودات زندۀ شناخته شده حاوی ریبوزوم ها هستند که در سنتز پروتئین عمل می کنند . در تکامل ، توالی های نوکلئوتیدی RAN ی ریبوزومی معینی به خوبی محفوظ مانده اند . همۀ ریبوزوم های پروکاریوتی دارای 3 نوع RNA هستند که به ترتیب از اندازۀ کوچک تا بزرگ نامگذاری شده اند ؛ S 5 ، S 16 و S 23 . به منظور خویشاوندی های تکاملی بین باکتری ها ، از RNA های S 5 ، S 16 به طور گسترده ای بهره گیری شده است . برای دودمان سازی ( کلون کردن ) ژن های ریبوزومی گونۀ منفرد از تکنیک رایجی تحت عنوان PCR ( واکنش زنجیره ای پلی مراز ) استفاده شده است . از مقایسۀ توالی های RNA ی ریبوزومی برای تغییر در اندیشۀ پذیرفته شدۀ قدیمی ، که قارچ ها را خویشاوندان نزدیک تر به گیاهان می پنداشت تا به جانوران ، بهره گرفته شد . در سال 1993 ، در مجلۀ تکامل یافته اند .

102-Subunit
103-Molecular clocks
104-Illinois
105-Cloning
106-Polymearse chain reaction (PCR) درجۀ تشابه مدرکی است برای گستردگی خویشاوندی های مشترک . بررسی آنزیم سیتوکروم C ، نمونه ای مناسب از کاربرد روش مقایسه ای در تعیین الگوهای تکاملی به شمار می رود . سیتوکروم C جزیی از زنجیرۀ تنفسی میتو کندری است . سیتوکروم C ، همراه با پروتئین های دیگر چرخۀ اسید سیتریک و زنجیرۀ تنفسی در سلول های یوکاریوت ها یافت می شود . در انسان این پروتئین دارای ساختار اولیه ای شامل 104 اسید آمینه است . مقایسۀ موقعیت های اسید آمینه ای سیتوکروم C موجودات مختلف با انسان نشان می دهد که انسان و شمپانزه در تمامی موقعیت ها همانندند . انسان در 1 اسید آمینه از میمونِ رِسوس ، 18 اسید آمینه از جوجه ، 19 اسید آمینه از لاک پشت ، 20 اسید آمینه از مار زنگی و 56 اسید آمینه از ماهی تون تفاوت نشان می دهد . مقایسۀ چنین توالی هایی بیان گر آن است که هر چه تفاوت سیتوکروم C بین گونه ها بیش تر می شود ، از نظر تاکسونومی نیز فاصلۀ بیش تری پیدا می کنند . درخت های تبارزایی که بر مبنای مطالعۀ ستیوکروم C بنا نهاده شده اند با شواهد کالبد شناختی مقایسه ای و ذخایر فسیلی مطابقت دارند .
نقص تاریخچۀ فسیلی
برای تشکیل شدن فسیل به نحو مطلوب شرایطی مورد نیاز است . ارگانیسم باید در مکانی مناسب ( کم اکسیژن ) و دمای مناسب قرار گیرد . بیش تر موجودات در محیط های اکسیژن دار زندگی می کنند ، بنابراین گروه های زیادی از فسیل ها مجموعه ای از موجودات را تشکیل می دهند که به وسیلۀ باد یا آب به مناطق فاقد اکسیژن حمل شده اند . فسیل ، پس از احاطه شدن به وسیلۀ لایه ای صخره ای ، نباید در معرض فرایندهای زمین شناختی قرارگیرد ، چون امکان دارد که صخره ها توسط سایش و یا روی هم انباشته شدن چینه ها و ذوب شدن لایه ها تغییر شکل دهند . اگر فسیل کاملاً حفظ شود ، شانس بسیار کمی وجود دارد که به دست جویندگان فسیل بیفتد . ممکن است فسیل ناقصی کشف شود که به راحتی قابل شناسایی نباشد . بخش قابل توجهی از گونه ها ، فسیلی از خود به جای نگذاشته اند . اغلب فسیل ها یا تخریب شده اند و یا فقط مقداری از آن ها کشف شده است . اثر فسیلی کاملاً حفظ شده از یک ارگانیسم قطعاً متعلق به گونه ای مطلوب بوده که به مدت طولانی زندگی کرده ، فراوان بوده و صدف یا اسکلت سختی داشته است . از زمان داروین و حتی پس از آن که دانشمندان دریافتند که آرکئوپتریکس حد واسط بین خزندگان و پرندگان است ، هنوز شکاف های ناشناختۀ بسیاری در ذخایر فسیلی وجود دارند . امروزه ، ذخایر فسیلی کامل تر شده اند .
107-Rhesus
تر شده اند . به طوری که در مهره داران ، فسیل های یافت شده تمامی گروه های اصلی را به هم مرتبط می کنند و در این بین اشکالی که پستانداران را به خزندگان ارتباط می دهند ، به خوبی شناسایی شده اند . فسیل های مربوط به دسته ای از پستانداران دریایی انقراض یافته ، که وال ها را به چهار پایان سُم دار اجدادی مرتبط می کنند ، یکی از آخرین شکاف های با اهمیت را پر کرده اند .
سیستما تیک مولکولی
طی سال ها بررسی مقایسه ای پروتئین ها و اسیدها نوکلئیک ، این درشت مولکول ها به ابزارهای توانمندی برای مطالعۀ تکامل تبدیل شده اند . در برخی موارد که بقایای فسیلی گذشتۀ روشنی را از تبارزایی موجودات در اختیار قرار نمی دهند ، درشت مولکول های اطلاعاتی ما را قادر می سازند تا شکاف های تاریخ تکامل را پر کنیم .
اسیدهای نوکلئیک ( DNA , RNA ) و پروتئین ها ، مولکول های خطی هستند که به ترتیب از واحدهای نوکلئوتید و اسیدهای آمینه تشکیل شده اند . توالی زیر واحدها در برگیرندۀ اطلاعاتی هستند که نظیر آن ها در توالی حروف و علایم نقطه گذاری در یک جمله دیده می شود .
مقایسۀ دو درشت مولکول شمار واحدهای متفاوت موجود در هر یک از آن ها را مشخص می کند . شمار تفاوت ها معمولاً نشانه ای است که به وسیلۀ آن می توان فاصلۀ موجودات را تانیای مشترکشان تعیین کرد .
مثلاً ، دانشمندان به وسیلۀ تجزیۀ DNA و پروتئین موفق به تأیید نظریۀ قدیمی شدند مبنی بر این که سه پستاندار پاندای قرمز ، پاندای بزرگ و خرس قهوه ای بیش از 40 میلیون سال پیش از یک نیای مشترک اشتقاق یافته اند . نتایج آزمایش های دقیق بیانگر انشعابی است که زاده ها رخ داده است . یک شاخه احتمالاً راکون های جدید و پانداهای قرمز را ایجاد کرده است و از شاخۀ دیگر خرس ها به وجود آمده اند . چندی بعد ، یعنی بین 15 تا 20 میلیون سال پیش ، انشعابی از دودمان خرس ها ، اجداد پاندای بزرگ را در مسیر تکاملی واحدی قرار داده است . بدین سبب ، به نظر می رسد که پانداهای بزرگ نسبت به پانداهای قرمز ، خویشاوندی نزدیک تری با خرس ها داشته باشند . دانشمندان هم چنین با استفاده از دانسته های مولکولی توانسته اند حتی انواع بسیار متفاوتی از موجوداتی مانند مخمر ، کاج و انسان را مورد مقایسه دهند .
مقایسۀ پروتئین ها
در سطح مولکولی ، تبارزایی ( فیلوژنی ) را می توان در تفاوت های پروتئینی جستجو کرد . پروتئین ها را می توان اثر انگشت شیمیایی تاریخ تکامل نامید ، زیرا آن ها از توالی اسید های آمینه ای برخوردارند که خود دگرگونی هایی را در نتیجۀ تغییرات ژنتیکی کسب کرده اند . سازگاری زیاد در موقعیت های آمینو اسیدی دو پروتئین از دو گونۀ متفاوت نشان می دهد که ژن های وابسته به چنین پروتئین هایی از یک ژن مشترک سرچشمه گرفته اند و از یک نیای مشترک تکامل یافته اند . درجۀ تشابه مدرکی است برای گستردگی خویشاوندی های مشترک ، بررسی آنزیم سیتوکروم C ، نمونه ای مناسب از کاربرد روش مقایسه ای در تعیین الگوهای تکاملی به شمار می رود . سیتوکروم C جزیی از زنجیرۀ تنفسی میتو کندری است . سیتوکروم C ، همراه با پروتئین های دیگر چرخۀ اسید سیتریک و زنجیرۀ تنفسی در سلول های یوکاریوت ها یافت می شود .
در انسان ، این پروتئین دارای ساختار اولیه ای شامل 104 اسید آمینه است . مقایسۀ موقعیت های اسید آمینه ای سیتوکروم C موجودات مختلف با انسان نشان می دهد که انسان و شمپانزه در تمامی موقعیت ها همانندند . انسان در 1 اسید آمینه از میمونِ رِسوس ، 18 اسید آمینه از جوجه ، 19 اسید آمینه از لاک پشت ، 20 اسید آمینه از مار زنگی و 56 اسید آمینه از ماهی تون تفاوت نشان می دهد . مقایسۀ چنین توالی هایی بیانگر آن است که هر چه تفاوت سیتوکروم C بین گونه ها بیش تر می شود ، از نظر تاکوسونومی نیز فاصلۀ بیش تری پیدا می کنند . درخت های تبارزایی که برمبنای مطالعۀ سیتوکروم C بنا نهاده شده اند با شواهد کالبد شناختی مقایسه ای و ذخایر فسیلی مطابقت دارند .
مقایسۀ DNA
مقایسۀ ژن ها یا ژنوم دو گونه مستقیم ترین روش اندازه گیری وراثت مشترک از اجداد مشترک است . این مقایسه می تواند از سه طریق صورت پذیرد :
الف ـ توالی یابی DNA
ب ـ دورگه گیری DNA
ج ـ نقشۀ برش
الف ـ توالی یابی DNA
دقیق ترین و موثرترین روش برای مقایسۀ DNA ی دو گونۀ ، تعیین تمامی توالی های نوکلئوتیدی قطعات DNA است . در این روش ، پژوهشگران با استفاده از تکنیک های DNA ی

نوترکیب برای آماده سازی قطعات DNA از دو گونه ، توالی های نوکلئوتیدی قطعات DNA را تعیین می کنند . مقایسۀ این توالی ها دقیقاً بیانگر آن است که چه میزان واگرایی در تکامل دو ژن انشعاب یافته از ژن اجدادی مشترک صورت پذیرفته است . روش مشابه دیگر ، توالی یابی RNA ی ریبوزومی ) rRNA ( نام دارد . RRNA نوعی فراوردۀ ژنی است و در تمام موجودات یافت می شود. به دلیل این که ژن های rRNA تغییرات نسبتاً کندتری را نسبت به دیگر DNA ها نشان می دهند ، تفاوت های موجود در توالی های rRNA می توانند برای ردیابی برخی از انشعابات نخستین در درخت حیاتی مورد بهره برداری قرار گیرند . مقایسۀ توالی های rRNA به ویژه در سازماندهی ارتباط های فیلوژنتیکی بین باکتری ها بسیار سودمند است . در چند سال اخیر ، ابداع روش های جدید سیستماتیک مولکولی ، همانند روش واکنش زنجیره ای پلی مراز ) PCR ( ، برای گسترش دادن DNA به زیست شناسان مولکولی فرصت داد تا زنجیره های فرعی DNA را از روی باقیمانده های سنگواره ای ، بافت هایمومیایی شده یا پوست های خشک موجود در موزه ها تعیین کنند .
با آن که اشیا فقط دارای مقادیر ناچیزی از DNA هستند ( مولکول DNA از سنگواره هایی که عمر آن ها به 135 میلیون سال می رسد کشف و استخراج شده است ) به کمک روش PCR ، می توان از آن ها نسخه های زیادی به دست آورد و با DNA ی همتای جدید مقایسه کرد .
ب ـ دورگه گیری بین گونه ای
DNA ی موجود در کروموزوم های تمامی موجودات زنده دو رشته ای است که با پیوندهای هیدروژنی بین بازهای مکمل به هم متصل شده اند. دو رشتۀ DNA ممکن است به وسیلۀ گرما از هم جداشوند ، هنگامی که دما به اندازۀ کافی بالا رود ، پیوندهای هیدروژنی شکسته شده و دو رشته از هم گسیخته می شوند . میزان جدایی را می توان با مشاهدۀ جذب پرتو فرابنفش اندازه گیری کرد .DNAی تک رشته ای بیش تر باشد ، میزان جذب پرتو فرابنفش بالاتر خواهد رفت. حال فرض کنید که دو رشته DNA ی تک رشته ای در اختیار دارید که در آن ها تنها نصف بازها مکمل هستند . بازهای مکمل ، با آن که اندک اند ، باز هم دو رشته را چسبیده به هم نگاه می دارند ، ولی میزان پیوند های هیدروژنی تنها نصف مقدار معمولی خواهد بود . اگر این زنجیرۀ مارپیچ نیم دو تایی شده را گرما دهید ، متوجه می شوید که چون

109-Semidouble helix
پیوندهای هیدروژنی در این دو رشتۀ جدید کم تر شده اند ، یعنی ، نصف گردیده اند ، دمای کم تری برای جدا شدن آن ها لازم است . رشتۀ DNA در گونه هایی که از لحاظ تکاملی ارتباط نزدیکی دارند ، نسبت به گونه هایی با فاصلۀ تکاملی دور ، دارای توالی های نوکلئوتیدی مشابه تری هستند . در روشی که دورگه گیری DNA ـ DNA خوانده می شود ، DNA ی هر دو گونۀ متفاوت را گرما می دهند تا از هم جدا شوند و یا ، به عبارت دیگر ، ذوب شوند و به رشته های نوکلئوتیدی منفرد تبدیل گردند . پس از آن به رشته ها فرصت می دهند تا از طریق جفت شدن باز های مکمل ، دورگۀ ( هیبرید ) « مارپیچ دوگانه » را تشکیل دهند . سپس مارپیچ هیبرید شده را دوباره گرما می دهند و دمایی را که در آن دو رشته ذوب می شوند اندازه می گیرند . دمایی که برای جدا کردن دو رشتۀ DNA از گونه های مختلف مورد نیاز است بسیار کم تر از دمای مورد نیاز برای جدا کردن دو رشته از گونۀ مشابه خواهد بود . اصل بر این است که هر چه تشابه توالی های نوکلئوتیدی بیش تر باشد ، میزان پیوندهای هیدروژنی بین آن ها بیش تر خواهد بود و دمای مورد نیاز برای جفت شدن و ذوب شدن DNA ی هیبرید با دمای مورد نیاز برای DNA ی گونه ای واحد بسیار شبیه باشد ، دو گونه از لحاظ ژنتیکی بسیار شبیه اند و خویشاوندی بسیار نزدیکی دارند .
با استفاده از این گونه اطلاعات قادر خواهیم شد انشعابات درخت تکاملی را بر اساس دمای مورد نیاز برای جداسازی مارپیچ های هیبرید ترسیم کنیم . درخت های تکاملی طراحی شده به کمک این تکنیک معمولاً با فیلوژنی که از طریق دیگر روش ها ، همانند ریخت شناسی مقایسه ای ارائه می شوند ، مطابقت دارند .
110-Hybridization DNA ـ DNA
111-Hybrid
112-Doble helix

DNA مجدداً برای جدا شدن به تک رشته ها کرما داده می شود ؛ اندازه گیری دمای نقطۀ تفکیک
دورگه گیری DNA ـ DNA . هنگامی که DNA گرما داده می شود دو رشته به تدریج از هم جدا می شوند . سپس رشته DNA ی متعلق به ارگانیسم های متفاوت در کنار هم قرار می گیرند و سرد می شوند . پیوندهای هیدروژنی باعث پیوند مجدد مکمل های بین رشته ها می شود ، هنگامی که رشته های DNA ی دو گونه با چنین روشی دورگه سازی شدند ، میزان جور شدن آن ها نشان می دهد که گونه ها تا چه حد به یکدیگر وابسته اند . در مرحلۀ بعد ، رشته های دورگه گرما داده می شوند . دمای مورد نیاز برای جدا کردن این رشته ها ارتباطات تکاملی آن ها را متجلی می سازد . دارا بودن دماهای مشابه برای جدا شدن مؤید دارابودن نیای واحد مشترک است .



گونه زایی همبوم ( سیمپاتریک )


اگرچه جدا افتادگی جغرافیایی برای بسیاری از پدید های تکامل عامل مهمی بوده است ، شرط و لازمۀ مطلق نیست . در گونه زایی همبوم ، یک گونۀ جدید در منطقۀ جغرافیایی منطبق بر گونۀ والدینی تکامل می یابد واگرا شدن دو خزانۀ ژنی از یک حیطۀ جغرافیایی در گیاهان بسیار متداول است . نقش گونۀ زایی همبوم در تکامل جانوران هنوز نامشخص است و تا به امروز نشان دادن آن در طبیعت بسیار دشوار بوده است . گونه زایی همبوم در گیاهان به چه نحوی صورت می پذیرد ؟ به یاد دارید که بر اثر تلفیق دو گامت از گونۀ متفاوت به ندرت زاده های موفق پدید می آیند . چنین افرادی معمولاً نازا ( عقیم ) هستند . پیش از شکل گیری گامت ها ، تقسیم میوز عدد کروموزمی را کاهش می دهد . برای آن که کروموزم ها درست در درون گامت ها قرار بگیرند ، کروموزم های هومولوگ می بایست ضمن پروفار 1 جفت شوند ( فرایندی که سیناپس نامیده می شود ) . چنین وضعیتی معمولاً در نوزادان هیبرید بین گونه ای اتفاق نمی افتد ، چرا که کروموزوم ها هومولوگ نیستند .
با این حال اگر عدد کروموزومی پیش از میوز دو برابر شود ، جفت شدن کروموزوم های هومولوگ صورت می پذیرد . به رغم آن که این دو برابر شدن خود به خودی کروموزم ها امری عادی به شمار نمی رود ، در گیاهان بی شمار و جانوران اندکی گزارش شده است . چنین پدیده ای هسته هایی با کروموزوم های متعدد ایجاد می کند .
پلی پلوئیدی ، دارا شدن بیش از دو دست ( سِت ) کروموزومی است که در تکامل گیاهان عامل اصلی محسوب می شود . پلی پلوئیدی وهمراه با دورگه گیری ( هیبرید یزاسیون ) ( تولید مثل جنسی بین افراد گونه های مختلف ) ، پدیده ای تحت عنوان آلُوپُلی پلوئیدی را ایجاد می کند . آلوپلی ئیدی می تواند هیبرید بارور بین گونه ای ایجاد کند زیرا شرایط پلی پلو ئیدی ، جفت کروموزو های هومولوگی را فراهم می کند که برای سیاپس حین میوز مورد نیاز است . آلوپلی پلوئید نوعی دورگه ( هیبرید ) بین گونه ای است که از طریق آلوپلی پلو ئید ی به وجود می آید و می تواند با خود ( خود باوری ) یا افراد مشابه تولید مثل کند . با این وجود ، آلوپلی ئید ها از هر دو والد جدا هستند ، چون گامت های آن ها اعداد کروموزمی متفاوتی رانسبت به هر یک از والدین دارا هستند
61-Porto Santo
62-Polyploidy ـ
63-Hybridizationـ
64-Allopolyploidy
65-Allopolyploid
66-Fertilization
24
گونه B گونه A
4 = n 2 6 = n 2 P




2 = n 3 = n




دو رگۀ AB
دو برابر شدن
کروموزومی

10 = n 2





5 = n


گامت های بارور ـ تولید مثل جنسی امکان پذیر است ( خود باروری )
شکل 5 ـ 6 : گونه زایی همبوم از آلُوپُلی پلوئیدی در گیاهان . هنگامی که دو گونۀ ( نسل P ) جفتگیری موفقیت آمیزی را پشت سر بگذارند . نوزادان ِ بین گونه ای دو رگه ( نسل F1 ) غالباً همیشه ناباروند ( پایین ـ چپ ) . هرگاه کروموزوم ها پیش از تقسیم میوز دو برابر شوند ، سیناپس متناسب و تفکیک کروموزوم ها رخ می دهد و گامت های بارور ایجاد می شوند

هرگاه جمعیتی از آلو پلی پلوئیدها ( به عنوان یک گونۀ جدید ) تثبیت بشود ، فشارهای گزینشی منجر به وقوع یکی از موارد زیر می شوند :
1 ـ گونۀ جدید ممکن است نتواند در رقابت با گونه ای که قبلاً تثبیت شده بود ، به طور موفق عمل کند و در نتیجه منقرض می شود .
2 ـ افراد آلّوپُلی پلوئید ممکن است در محیط جدید نقش جدید را ایفا کنند و با هردو گونۀ والدین همزیست شوند .
3 ـ اگر گونۀ جدیدی دارای ترکیبی از صفات باشد که سبب قابلیت بیش تر آن نسبت به گونه های والدینی شود ، ممکن است در رقابت با آن ها موفق تر عمل کند و این گونۀ دورگه جای والدین خود را بگیرد .
اگر چه « آلّوپُلی پلو ئیدی » در جانور بسیار کمیاب است ، عامل مهمی در تکامل گونه های گلدار به شمار می رود . به نظر می رسد که حدود 80 % گیاهان گلدار پلی پلوئید باشند که بیش تر آن ها آلّوپلی ئیدند .
آلّوپلی ئیدی مکانیسمی از یک گونه زایی بسیار سریع را نشان می دهد و یک نسل منفرد آن تمام آن چیزی است که برای شکل گیری یک گونه تولید مثلی جدا مورد نیاز است . آلّوپلیدی ممکن است ظهور سریع بسیاری از گونه های گیاهی گلدار در ذخایر فسیلی و هم چنین واگرایی قابل ذکر امروزی آن ها ( حدود
000 / 335 گونه ) را توضیح دهد .
گونه ای گیاه پامچال به نام پریمولاکیوینسیس مثالی از گونه زایی سیمپاتریک ( هبوم ) است که باغ گیاه شناسی سلطنتی در کیو » انگلیس در سال 1898 گزارش شده است . دورگۀ بین گونه ای پی . کیوینسیس حاصل آمیزش دو گونۀ پامچال به نام های پی . فلوریبوندا ( 18 = n 2 ) و پی . ورتیسیلاتا ( 18 = n 2 ) است که دارای عدد کروموزومی 18 بوده و نازا ( عقیم ) است .
از باغ گیاه شناسی یاد شده در سه نوبت مختلف گزارش گردید که در این گیاه شاخه ای زایا به شکلی خود به خودی ایجاد شد که یک آلّوپلی پلوئید با 36 = n 2 کروموزوم است و
67-Primula Keminsis
68-Kew
69-Floribunda
70-Verticillata
دانه های قابل رشدی از پی . کیوینسیس را تولید کرده است . مکانیسم گونه زایی همبوم به طور تجربی در بسیاری از گونه های گیاهی به اثبات رسیده است . مثلاً ، زیستگاه طبیعی گیاه از خانوادۀ کله گربه ایها نواحی معتدل اروپا و آسیاست . گونه ای از این خانواده گالئوپسیس تتراهیت ( 32 = n 2 ) یک آلو پلی پلوئید طبیعی است که از دورگه گیری
26
دو گونۀ جی . پوبسسنس ( 16 = n 2 ) وجی . اسپزیوزا به وجود آمده است . در آزمایشگاه ، جی پوبسسنس و جی اسپزیوزا برای ایجاد دورگه های نسل 1 ( F1 ) آمیزش داده شدند ، که غالب آن ها دورگه های نازا بودند . با این حال ، هر دو نسل F2 و F3 تولید شدند . از نسل F3 گیاهی پلی پلوئید با 32 = n 2 کروموزوم حاصل شد که خود بارور بود و زاده های بارور F4 را ایجاد کرد . این زاده ها قادر به تولید مثل با هیچ یک از گونه های والدینی نبودند . این گیاه آلّوپلی پلوئید شکل ظاهری و عدد کروموزومی مشابهی باجی . تتراهیت طبیعی داشت . حاصل آمیزش گیاه آزمایشگاهی ایجاد شده با جی . تتراهیست طبیعی نسل F1 زایا بود . دانشمندان ، با بهره گیری از این تجربه ، تلاش کردند که فرایند گونه زایی را که در طبیعت رخ می دهد همانند سازی کنند .

گونه زایی همبوم در جانوران
تغییر اولویت های تغذیه ای در جانوران می تواند به گونه زایی همبوم بینجامد . زیست شناسان به مطالعۀ فرایند گونه زایی در ماهیان رنگانگی به نام « سیکلید » که در دریاچه های متعدد آفریقای شرقی زندگی می کنند ، پرداخته اند . گونه ها ی گوناگون سیکلیدهای موجود در هر دریاچه دارای عادت های تغذیه ای متفاوتی هستند . برخی از آن ها از جلبک ها تغذیه می کنند ، و برخی مصرف کنندگان مواد آلی مردۀ کف دریاچه ها هستند ، و بقیه شامل صیادانی هستند که از پلانکتون ها ، کرمینۀ ( لارو ) حشرات و یا سیکلیدهای دیگر تغذیه می کنند . اولویت های تغذیه ای در رابطه با اندازۀ سیکلیدها مطرح می شوند ( سیکلیدهای کوچک تر از پلانکتون ها تغذیه می کنند ) که خود نیز مجدداً
71-Hemp nettle
72-Galeopsis tetra hit
73-Hybridization
74-G.pubescens ـ
75-G.speciosa
76-Cichlid
بستگی به اولویت های آمیزشی آن ها دارند ( سیکلیدهای کوچک پلانکتون خوار فقط با همگون های خود جفتگیری می کنند ) . داده های اخیر دربارۀ تعیین ترتیب توالی DNA گویای آن اند که گونه های سیکلید موجود در هر دریاچه نسبت به ماهیان دریاچه ها یا رودخانه های مجاور خویشاوندی نزدیکی با یکدیگر دارند . این داده های مولکولی بیانگر آن اند که گونه های سیکلید بیش تر به طریقۀ گونه زایی همبوم تکامل یافته اند تا از طریق سکنی گزینی مکرر جمعیت های ماهی ها در رودخانه های مجاور . ولی پرسشی که در این جا مطرح می شود این است که گونه زایی همبوم با چه سرعتی می توانسته است در سیکلیدها رخ داده باشد ؟
در سال 1996 ، پژوهشگران در کتابی که انتشار دادند مطرح ساختند که 500 گونه سیکلید مختصر به فر در دریاچۀ « ویکتوریا » در طی مدت بسیار کوتاهی ، کم تر از 12400 سال ، به تکامل رسیده اند .
این نتیجه گیری برپایۀ این مدرک استوار بود که دریاچۀ ویکتوریا در خلال دورۀ پلئیستوسن نهایی ( در حدود 12400 سال پیش ) ، هنگامی که بیش تر بخش های شمالی و مرکزی آفریقا خشک شدند ، کاملاً به خشکی گراییده است . به نظر می رسد که تکامل سیکلیدها پس از مرطوب تر شدن آب و هوا و پر آب شدن دوبارۀ دریاچۀ ویکتوریا رخ داده است . اگر تجارب علمی بعدی چنین نتیجه ای را تأیید کنند ، بدین معنی است که تکامل سیکلیدهای دریاچۀ ویکتوریا بر اثر سریع ترین گونه زایی شناخته شه برای چنین رقم بالای از گونه های جانوران مهره دار بوده است .
توقف جدا افتادگی تولید مثلی در منطقۀ تماس ( دورگ )
هنگامی که دو جمعیت پس از جدا افتادگی جغرافیایی واگرایی حاصل کردند ، تعیین این که فرایند گونه زایی تکمیل شده است یا نه ، کار ساده ای نیست . چنان که به یاد داریم دربارۀ خرگوش های « پورتو سانتو » نیز به لحاظ آن که آیا آن ها گونه ای مجزا را ایجاد کرده اند یا می بایست تنها به عنوان یک نژاد جغرافیایی مطرح شوند ، توافق نظر وجود نداشت . هرگاه اعضای این جمعیت ها ، زیر گونه ها یا گونه ها با یکدیگر تلاقی کنند .
طبقه بندی فِنِتیک
کارشناسان علم رده بندی ، برای تعیین ارتباط های بین موجودات زنده ، از روش ها و داده های گوناگونی بهره می گیرند که نوع آن ها به روش مورد استفاده پژوهش گر بستگی
دارد
77-Victoria
78-Pleistocene
دارد . آرایه شناسی فنتیک یا آرایه شناسی عددی روشی ابتدایی برای تجزیه و تحلیل کمی ویژگی ها بوده است . روش فنتیک که نخستین بار در دهۀ 60 توجه کارشناسان علم رده بندی را به خود جلب کرد ، بر اساس بسیاری از همانندی های ظاهری
( فنوتیپیک ) استوار است . در روش فنتیک از برنامه های رایانه ای برای تجزیه و تحلیل داده ها بهره گیری می شود و این امر بر اساس تعداد ویژگی های مشترک گروه بندی موجودات زنده انجام می گیرد . کارشناسان این روش ( فنتیک دانان ) درنظر نمی گیرند که همانندی های بین موجودات به علت دارا بودن تبار مشترک است یا بر اثر تکامل همگرا . آن ها چنین استدلال می کنند که تلاش برای تمایز قائل شدن بین همساختی و تشابه اکتسابی اهمیت ندارد زیرا بیش تر همانندی ها ناشی از همساختی است تا از تشابه اکتسابی . بنابراین بسیاری از همانندی هایی که بین دو موجود زنده وجود دارد منعکس کنندۀ میزان همساختی بین آن ها هستند . تاکسونومیستی که سیستم فنتیک را دنبال می کند ممکن است عنوان کند که دولفین و نهنگ را باید بیش تر به عنوان پستاندار طبقه بندی کرد تا ماهی ، زیرا آن ها با پستانداران ویژگی های مشترک بیش تری دارند .
روش فنتیک توسط تاکسونومیست های امروزی با گستردگی زیادی مورد استفاده قرار نمی گیرد ، زیرا استفاده از همانندی های اکتسابی می تواند به نتیجه گیری های نادرست در ارتباط با وابستگی های تکاملی منجر شود . به هرحال ، استفاده از رایانه برای انجام مقایسه های کمّی ویژگی ها کمک عمده ای به علم رده بندی می کند . هم اکنون تکنیک های فنتیک برای علم تاکسونومی مولکولی مورد استفاده قرار می گیرند . مثلاً اگر هر یک از اسید آمینه های یک پروتئین را به عنوان یک ویژگی در نظر بگیریم ، ترتیب توالی اسید آمینه های جانوران گوناگون را می توانیم در آزمایشگاه تعیین و توسط رایانه مقایسه کنیم . از تفاوت های موجود در ترتیب توالی های اسید آمینه ای می توان برای رسم نمودارهای فیلوژنتیک سود برد . در این نمودارها ، گونه هایی بافاصلۀ نسبتاً دور از هم قرار می گیرند که در ترتیب توالی اسید آمینه هایش تفاوت بیش تری را نشان می دهند . دو روش عمده ای که امروزه در طبقه بندی ارگانیسم ها به طور گسترده ای به کار گرفته می شوند عبارت اند از
79-Pheneric
80-Numerical taxonomy
81-Phenotipc
رده بندی فیلوژنتیک شناخته شده به عنوان کلادیستیک ( شاخه ای ) و آرایه شناسی تکاملی کلاسیک یا ، ساده تر ، آرایه شناسی تکاملی . گرچه ما در این جا آن ها را جداگانه بررسی می کنیم ولی بیش تر کارشناسان علم رده بندی معاصر در کارهایشان از هر دو روش یاد شده استفاده می کنند . بر خلاف فنتیک ، برای درک کلادیسم و تاکسونومی تکاملی کلاسیک ، از داد ه های تکاملی بهره گرفته می شود .
رده بندی فیلوژنتیک ( کلادیستیک )
روش کلادیستیک اساس طبقه بندی را بیش تر بر مبنای تبار مشترک پی ریزی می کند تا همانندی های ریختی . کلادیستیک ، از ویژگی های مشتق شدۀ مشترک برای بازسازی تکامل گونه ها استفاده می کند . طبق معیار های کلادیستیک دولفین ها بیش تر با پستانداران طبقه بندی می شوند تا ماهی ها ، زیرا دولفین ها و پستانداران ویژگی های مشتق شدۀ مشترکی دارند و هم چنین نسبت به دولفین ها و ماهی ها دارای نیای مشترک جدیدتر ی هستند . کلادیسم ، برای تعیین ویژگی های مشتق مشترک ، تجزیه و تحلیل برون گروهی را پیشنهاد می کند . به این ترتیب که سه یا شمار بیش تری از گروه های وابسته با هم مقایسه می شوند . اگر دو گروه دارای یک ویژگی مشتق شدۀ مشترک برای دو گروه باشد . این ویژگی ، چنان چه در هر سه گروه مشترک باشد ، ویژگی اجدادی است . صفتی که در یک سنجش ویژگی اجدادی است ، در سنجش دیگر ممکن است ویژگی مشتق شدۀ مشترک باشد .
کلادیسم ، ارتباط های تکاملی موجودات زنده را تعیین می کند و آن ها را در نمودارهای شاخه ای تحت عنوان مطرح می سازد . هر شاخه در یک کلادوگرام نشان دهندۀ اشتیاق یا جدا شدن دو یا شمار بیش تری از گروه ها از یک نیای مشترک است . گروه بندی تکاملی پستانداران ، سوسمارها ، مارها ، تمساح ها ، دایناسورها و پرندگان را در شکل 6 ـ 6 ملاحظه کنید . به نظر می رسد که پرندگان و دایناسورها دارای نیای مشترکی با تمساح های امروزی هستند ( نقطۀ D در . بنابراین تمساح ها و دایناسورها و پرندگان یک
82-Phylogenetic systematic ـ 82
روش رده بندی جانداران بر حسب شاخه و دو دمان معمولاً به کمک رایانه83- : cladistics ـ 83
84-Classical evolutionary taxonomy
85-Evolutionary taxonomy
86-Cladism
87-Outgroup analysis
88-Cladogram
گروه تک نیایی را تشکیل می دهند و کلادیستیک دانان آن ها را در یک شاخه ( کلاد ) قرار می دهند و در کلا دوگرام معرف یک گروه تک نیایی هستند . به طور مشابهی ، مارها و سوسمارها شاخه ای را ایجاد می کنند که نزدیک ترین گروه به پرندگان ، دایناسورها ، و تمساح هاست .
یک کلادگرام ساده

پرندگان دایناسورها تمساح ها مارها سوسمارها پستانداران

E
C
D

B
A
نیای مشترک
کنونی











شکل 6 ـ 6 : رهیافت کلادیستیک .
کارشناسان کلادیستیک ، پرندگان و برخی خزندگان را با یکدیگر طبقه بندی می کنند ، زیرا آن ها دارای یک بنای مشترک هستند . گروه D معرف نیای مشترک برای تمساح ها ، دایناسورها و پرندگان است .
30
سرانجام ، پستانداران کلاد جداگانه ای را به وجود می آورند . کلادیستیک دانان اساس برآوردهای خود را بر مبنای ویژگی های مشتق شدۀ مشترک قرار می دهند . این ویژگی ها که غالباً ساختاری ، رفتاری ، فیزولوژیکی یا مولکولی هستند ، باید همساخت ( هومولوگ ) باشند .
تدوین تبارزایی از طریق تنظیم و تفسیر کلادوگرام ها
نخستین گام در رسم یک کلادوگام برگزیدن آرایۀ مناسب است که عموماً از افراد گونه ها ، جنس ها یا دیگر سطوح رده بندی تشکیل شده است . ما در این جا از گروه نماینده ای متشکل از هشت مازه دار ( طنابدار ) استفاده کرده ایم . گام بعدی برگزیدن ویژگی های همساخت برای تجزیه و تحلیل بعدی است . در مثال یاد شده ، از هفت ویژگی سود برده ایم . برای هر ویژگی باید وضعیت کامل یا تمامی حالات متفاوتی را
89-Clade
90-Chordata
که در آرایه ها وجود دارند تعیین کنیم . برای آسانی کار ، ویژگی هایی را مدنظر قرار می دهیم که فقط دارای دو حالت باشند : حاضر ( P ) یاغایب ( A ) . به یاد داشته باشید که ویژگی های بسیاری که در رده بندی کلادیستیک مورد استفاده قرار می گیرند دارای بیش از دو حالت هستند . به عنوان مثال : سیاه ، قهوه ای ، زرد و قرمز ممکن است تنها شمار اندکی از حالت های محتمل برای ویژگی رنگ مو باشند .
آخرین و اغلب دشوارترین گام و آماده کردن دانسته ها ، سازماندهی حالت های گوناگون صفات در رده های تکاملی درست آن هاست . معمولی ترین روش برای اجرای این کار استفاده از تجزیه و تحلیل برون گروهی است . برون گروه ، آرایه ای است که به نظر می رسد زودتر از دیگر گروه های تحت اشتقاق یافته است و بنابراین شباهت زیادی به حالت های اجدادی نشان می دهد . در مثال ما ، آمفیوکسوس از گروه بیرونی برگزیده شده است . به این دلیل ، حالت اختصاصی « غایب » نمایش دهندۀ موقعیت اجدادی است و حالت اختصاصی « حاضر » ، وضعیت انشعابی برای تمامی هفت ویژگی موجود در جدول 6 ـ 1 نشان می دهد .
جدول 6 ـ 1 : مقایسۀ 8 طنابدار ( مازه دار )
ترسیم کلادوگرام
هدف ما ترسیم کلادگرام است که به کم شمارترین تغییرات تکاملی حاصل در صفات نیاز داشته باشد . یادآوری می کنیم که در رده بندی کلادیستیک ، آرایه ها از طریق حضور ویژگی های مشتق شدۀ مشترک گروه بندی می شوند .

ل 6 ـ 1 : مقایسۀ A طنابدار ( مازه دار )
ویژگی ها
عمود ایستادن شست مخالف غده های مربوط به پستاندارن تخم آمونیک چهار پا آرواره مهره داران ( ستون مهره ها ) غایب = A
حاضر = P
سطوح رده بندی
A A A A A A A آمفیوکسوس ( برون گروه )

91-Present
92-Absent
نوعی نیزه ماهی از جنس برانشیوزوما93- : Amphioxus

A A A A A A P مارماهی دهان گرد
A A A A A P P خورشید ماهی
A A A A P P P سمندر آبی
A A A P P P P سوسمار
A A P P P P P خرس
A P P P P P P شمپانزه
P P P P P P P انسان
به منظور ایجاد یک گروه تک نیایی با ارزش ، تمامی اعضا باید دست کم در یک ویژگی مشتق شده سهیم باشند . عضویت در یک کلاد را نمی توان بر مبنای ویژگی نیایی مشترک بنا نهاد .
توجه داشته باشید که در مثال ما همۀ آرایه ها ، به جز آرایۀ برون گروه ، دارای ستون مهره ها هستند . بدین
دلیل ، ممکن است به این نتیجه برسیم که این هفت آرایۀ مهره دار یک کلاد معتبر را ایجاد کرده اند . سپس ، توجه کنید که بین هفت آرایۀ مهره دار ، در همۀ گروه ها آرواره موجود است به جز ماهی هاگ فیش به کمک چنین اطلاعاتی می توانیم کلادوگرام ابتدایی ترسیم کنیم ( شکل 6 ـ 7 : ساختن یک کلادوگرام . در این مثال ، آمفیوکوس برون گروه برگزیده ای است که نمایش دهندۀ موقعیت نیایی ( اجدادی است .
قاعدۀ کلادوگرام نشان دهندۀ نیای مشترک تمامی آرایه های تحت بررسی است . نقطۀ آغاز هر شاخه ( که گره نامیده می شود ) نشان گر نسختین نیای مشترک گروه تک نیای بعدی است که در کلام دوگرام نشان داده شده است . در شکل 6 ـ 7 ، b ، گرۀ اول نیای مشترک طنابداران را نشان می دهد که از آن آرایۀ برون گروهی آمفیوکسوس و هفت آرایۀ مهره دار تحویل شده اند . به طور مشابهی ، گرهِ دوم نشان گر نیای مشترک مهره داران و گرهِ سوم نیای مشترک مهره داران آرواره دار است . دقت کنید که با ادامۀ این روند از بین شش آرایۀ آرواره دار ،

نوعی ماهی از ردۀ گرددهانان94- ( Cyclostomata ) که از ماهیان کوچک تغذیه می کند : Hag fish

همگی بجز خورشید ماهی ، دارای چهار پا هستند و از بین 5 چهار پا ، بجز سمندر آبی ، همه تخم های آمنیوتیک دارند . فرایند انشعاب با استفاده از داده های جدول 6 ـ 1 ادامه می یابد تا این که تمامی کلادها تثبیت شوند ( شکل 6 ـ 7 ) .
انسان شمپازه خرس سوسمار سمندر آبی خورشید ماهی مارماهی دهان گرد

آمفیو کسوس



گره گره
2 1
نیای مشترک
مهرهدار
با آراواره
نیای مشترک مهره دار آرواره
A) نیای مشترک طناب دار (مازه دار) غایب
حاضر



انسان

شمپازه خرس سوسمار سمندر آبی خورشید ماهی مارماهی دهان گرد آمیفیوکسوس







گره گره گره چهار دست و پا
3 2 1 غایب
نیای مشترک چهار پا حاضر



نیای مشترک مهره دار
با آرواره
نیای مشترک مهره دار

) b (نیای مشترک طنابدار (مازه دار)

انسان شمپازه خرس سوسمار سمندر آبی خورشید ماهی مارماهی دهان گرد آمفیوکسوس


گره گره گره گره
نیای مشترک مشبه دار 4 3 2 1 تخم آمنیونی
غایب
نیای مشترک چهارپا حاضر
نیای مشترک مهره دار
با آرواره
نیای مشترک مهره دار
) C (نیای مشترک طناب دار (مازه دار)



انسان شمپانزه خرس سوسمار سمندر آبی خورشید ماهی مارماهی دهان گرد آمفیوکسوس
نیای مشترک نخستی گره 7 گر ه گره گره گره گره گره
6 5 4 3 2 1
نیای مشترک پستاندار

نیای مشترک مشبه دار

نیای مشترک چهار پا شست مخالف
غایب
نیای مشترک مهره دار با آرواره حاضر



) D (نیای مشترک طنابدار (مازه دار)
مار ماهی دهان گرد سمندر آبی خرس انسان شمپازه سوسمار خورشید ماهی آفیوکسوس





گره 7
گره 6 گره 5

گره 3



گره 2
گره 1


( e )

جدا افتادگی تولید مثلی کلید گونه زایی است


جدا افتادگی تولید مثلی کلید گونه زایی است
اکنون می توانیم چگونگی ایجاد گونه های جدید از گونه های پیشین را مورد بحث قرار دهیم . تکامل یک گونۀ جدید ، که تحت عنوان گونه زایی شناخته می شود ، هنگامی رخ می دهد که یک جمعیت به دلایل تولید مثلی از دیگر اعضای گونه جدا شود .خزانه های ژنی دو جمعیت مجزا با گذشت زمان شروع به واگرایی در ترکیبات ژنتیکی خود می کنند . هنگامی که یک جمعیت به اندازۀ کافی از گونۀ والدینی متفاوت شود ، به طوری که تبادلات ژنتیکی دیگر نتواند بین آن ها صورت گیرد ، گفته می شود که گونه زایی رخ داده است . گونه زایی معمولاً به دو طریق رخ می دهد : 1 ـ گونه زایی دگربوم (
51-Multi Anderson
52-Widow bird
آلوپاتریک ) که در آن دو جمعیت در منطقۀ جغرافیایی واحد از هم مجزا می شوند ( شکل 5 ـ 5 ) .
گونه زایی دگر بوم ( آلوپاتریک )
جدا افتادگی فیزیکی طولانی و فشارهای گزینشی متفاوت منجر به گونه زایی دگربوم می شوند . هنگامی که یک جمعیت از نظر جغرافیایی از دیگر افراد گونه جدا می ماند و سپس تحت تأثیر گزینش طبیعی و یارانش ژنتیکی دستخوش تغییر و تحول می گردد ، گفته می شود که گونه زایی دگربوم به وقوع پیوسته است . گمان می رود که گونه زایی دگربوم عمومی ترین روش گونه زایی باشد و تکامل گونه های جانوری جدید تماماً از طریق این نوع گونه زایی صورت پذیرفته باشد ( شکل 5 ـ 5 ، a ) .
جدافتادگی جغرافیایی که برای گونه زایی دگربوم مورد نیاز است از راه های متعددی صورت می گیرد . سطح زمین دایماً در حال تغییر است . تغییر مسیر رودخانه ها ، حرکت یخچال ها ، شکل گیری رشته کوه ها ، گسترش دیواره ها و سدهایی بر آمده از خشکی کف آبگیر ها که جمعیت های موجودات آبزی پیشین سدهایی برآمده از خشکی کف آبگیرها که جمعیت های موجودات آبزی پیشین را از هم جدا می کنند و تقسیم دریاچه های بزرگ به چندین آبگیر کوچک تر که از نظر جغرافیایی از هم جدا هستند ، از جملۀ این تغییرات اند . موانع جغرافیایی می توانند بر یک گونۀ دیگر بی تأثیر باشند . . مثلاً پرندگان و گیاهانی مانند « لوئی برگ پهن » هنگامی که دریاچه ای بر اثر ته نشینی به آبگیرهای کوچک تری تبدیل می شود ، از یکدیگر جدا باقی نمی مانند .
Allopatric- 53: از ترکیب یونانی allo به معنی « مختلف » و Patrice به معنی « وطن » تشکیل شده است.
ـ Sympatric : به معنی وطن ، از ترکیب کلمات یونانی Sym به معنی « هم » و Patrice به معنی « وطن » حاصل شده است .
55-Cattails
پرندگان قادرند به سادگی از آبگیری به آبگیر دیگر پرواز کنند ، هم چنان که گیاهان مذکور گرده و میوۀ خود را از طریق جریان هوا منتقل می کنند . از سوی دیگر ، چون ماهی ها ، عموماً توانایی عبور از موانع خشکی بین آبگیرها را ندارند ، از لحاظ تولید مثلی از یکدیگر جدا می مانند . در منطقۀ « دیت والی » کالیفرنیا و نوادا ، چشمه های درون خشکی بزرگی به دلیل آب و هوای مرطوب آخرین دورۀ یخچالی شکل گرفتند . در داخل هر یک از این چشمه ها یک یا چند گونه از ماهی های کوچک به نام « پاپ فیش » سکونت گزیدند . با گذشت زمان ، آب و هوا خشک تر شد و چشمه های بزرگ تر نیز خشک شدند و آبگیرهایی مجزایی را از خود بر جای گذاشتند . احتمالاً هر آبگیر حاوی جمعیت کوچکی از ماهی های مذکور شد که تحت تأثیر رانش ژنتیکی و گزینش طبیعی ، به تدریج از گونۀ اجدادی مشترک ، واگرایی حاصل کردند . در حال حاضر ، در آن نواحی بیش از 20 گونه از ماهی های کوچک نامبرده موجودند که بسیاری از آن ها مانند :
Owens Pupfish (C. radios us), Devil's Hole Pupfish (Cyprinodont diabolisms)
در یک یا دو دریاچۀ مجزای کوچک محدود شدند . گونۀ زایی دگر بوم هم چنین هنگامی رخ می دهد که یک جمعیت کوچک مهاجرت می کند و در منطقه ای جدید دور از قلمرو و گونۀ اجدادی سکنی می گزیند . این کُلُنی از لحاظ جغرافیایی از گونۀ والدینی جداست .

56-Death Valley
57-Pup fish

تغییرات کوچک متأثر از تکامل خُرد ، در خزانۀ ژنی جمعیت تفکیک شده طی چندین نسل گرد آوری می شوند و غالباً برای ایجاد یک گونۀ جدید کفایت می کنند . جدا افتادگی جغرافیایی لازم برای گونه زایی دگربوم را می توان در جزایر دور دست تجربه کرد . این جزایر فرصت های بسیار عالی را برای مطالعۀ این مکانیسم در اختیار ما قرار می دهند . مثلاً ، جمعیت جانواران جزایر گالاپاگوس و جزایر هاوایی ، شاید برای نخستین بار ، توسط افراد اندکی ازگونه ای کوچک بنیانگذاری شده اند . صدها گونۀ منحصر به فرد و نادر امروزی که در این جزایر موجودند ، احتمالاً زاده های همان بنیانگذار اولیه هستند . پدیدۀ گونه زایی ، هنگامی با احتمال بیش تری رخ می دهد که جمعیت جدا افتاده کوچک باشد . یاد آوری می شود که رانش ژنتیکی شامل اثر بنیانگذار ، بر جمعیت های کوچک تأثیر بیش تری دارد . رانش ژنتیکی در جمعیت های جدا افتادۀ کوچک منجر به تغییرات سریع بسامدهای آللی می شود . سپس واگرایی ناشی از رانش ژنتیکی ، پس از آن که جمعیت در معرض فشارهای گزینشی گوناگون قرار گرفت ، شدت می یابد .
سنجاب کایباب ، مثالی برای گونه زایی دگربوم در حال پیشرفت است .
در حدود هزار سال پیش ، یعنی زمانی که در جنوب غربی آمریکا مناطق غیر قابل کشت کم تری وجود داشتند ، جنگل های منطقه پناهگاه و زیستگاه نوعی سنجاب درختی بودند . جمعیت کوچکی از این سنجاب ها که در منطقۀ « کیباب پلاتو » واقع در درۀ «گراند کانیون » زندگی می کردند ، هنگامی که آب و هوا تغییر کرد
( مناطق شمالی ، غربی و شرقی کویری شدند ) ، از نظر جغرافیایی جدا ماندند . تنها چند مایل متمایل به جنوب ، مابقی سنجانب ها به نام سنجاب های آبرت زندگی می کردند . این دو گروه به وسیلۀ درۀ مذکور از هم جدا می شوند . در حال حاضر ، با این که دو جمعیت از نظر جغرافیایی از هم هستند ، ولی هنوز تقریباً هم به نظر می رسند . تنها تفاوت بین این دو مربوط به رنگ خز آن هاست . سنجاب های کیباب دارای دمی سفید و شکمی سیاه هستند ولی سنجاب های آبرت دمی خاکستری و شکمی سفید دارند . پرسشی که در این جا مطرح می شود این است که آیا این دو گروه واگرایی لازم برای تولید گونه ای مجزا را حاصل کرده اند ؟ برپایۀ
Kaib plateau ـ 58
Grand Canyon ـ 59
Abert ـ 60
اطلاعات کنونی ، پاسخ به این پرسش نیاز به بررسی های بیش تری دارد که در دست انجام است .
گونه زایی سریع خرگوش های « پورتوسانتو »
گونه زایی دگربوم این توانایی را داراست که وقوع آن نسبتاً سریع باشد . در اوایل سدۀ پانزدهم ، جمعیت کوچکی از خرگوش ها در جزیرۀ کوچکی به نام « پرتوسانتو » ، واقع در آن سوی سواحل پرتغال ، رها شدند .
آن ها ، به دلیل نبود خرگوش های رقیب و یا صیادان خرگوش در آن جزیره ، گسترش یافتند . در سدۀ نوزدهم ، خرگوش های پورتو سانتو ، نسبت به اجداد اروپایی خود ، از ویژگی های متفاوتی برخودار شدند . اندازۀ آن ها فقط نصف اندازۀ گونۀ اجدادی بود ، الگوهای رنگی متفاوتی را از خود نشان می دادند و بیش تر زندگی شبانه داشتند .
با اهمیت ترین تغییر در آن ها این بود که قادر به جفتگیری با خرگوش های سرزمین اصلی نبودند . زیست شناسان بسیاری بر این باورند که در طول 400 سال ، مدت زمانی که برای تاریخ تکامل بسیار کوتاه است ، گونۀ جدیدی از این خرگوش ها به وجود آمده است .
البته تمامی پژوهشگران زیست شناس در مورد جدید بودن این گونه توافق نظر ندارند . دلیل عدم توافق را می توان در رابطه با نحوۀ استنباط از مفهوم گونه دانست .
در تجربه ای ، خرگوش های پورتو سانتوی تازه متولد شده ، به وسیلۀ خرگوش های دایۀ مادر مدیترانه ای جنگلی پرورش یافتند . هنگامی که خرگوش های مذکور به سن بلوغ رسیدند ، موفق شدند با خرگوش های مدیترانه ای جفتگیری کنند و زاده های بارور و سالمی را به وجود آوردند . برخی از پژوهشگران با توجه به چنین مشاهده ای معتقدند که خرگوش پورتو سانتو گونۀ متمایزی نیست ولی در عوض می تواند مثال خوبی گونه زایی در حال پیشرفت باشد ، چیزی شبیه به سنجاب های کایباب ، برخی دیگر پیشنهاد می کنند که خرگوش پورتوسانتو گونه ای مجزا است ، چون با خرگوش های دیگر تحت شرایط عادی جفتگیری نمی کند . آن ها خطرنشان می سازند که تجربۀ جفتگیری فقط پس از آن که نوزاد خرگوش مذکور تحت شرایط ویژه ای پرورش یافت ، میسر شد . این شرایط احتمالاً رفتار طبیعی آن ها را تغییر داده است .

گزینش طبیعی برفنوتیپ موجودات اثر می گذارد


گزینش طبیعی برفنوتیپ موجودات اثر می گذارد
گزینش طبیعی تأثیر مستقیمی بر ژنوتیپ موجودات ندارد ، در عوض بر فنوتیپ که کوچک ترین جزء بیان ژنوتیپ است اثر می گذارد . گزینش طبیعی بر جزء وراثت پذیر فتوتیپ که بیانگر بر هم کنش تمامی آلل های موجود در ژنوتیپ ارگانیسم است ، تأثیر می گذارد .
بسیار نادر است که یک ژن منفرد بر یک صفت فنوتیپی واحد کنترل کامل داشته باشد ، مانند آن چه مندل برای نخستین بار در مورد گیاه نخود فرنگی مشاهده کرد . بر هم کنش ژن های متعدد برای بیان یک صفت واحد معمولاً عمومیت بیش تری دارد . بسیاری از صفات موجودات گیاهی و جانواری تحت کنترل این نوع چند ژنی ( پلی ژنی ) قرار دارند .
هنگامی که نوعی ویژگی ( مانند بلندی قد انسان ) تحت کنترل وراثت چند ژنی قرار دارد ، محدوده ای از فنوتیپ ها را با بیش ترین تمرکزافراد جمعیت در مرکز و تمرکز کم تر آن ها در هر یک از دو انتها می توان یافت . این نوع نمایش نوعی توزیع نرمال یا منحنی استاندارد زنگوله ای شکل است ( 4 ـ 5 ، a ) 3 نوع مختلف از گزینش طبیعی که موجب بروز تغییراتی در توزیع نُرمال فنو تیپ ها می شود ، عبارت اند از :
1 ـ گزینش طبیعی استوار کننده
43-Polygenic
44-Stabilizing natural selection
2 ـ گزینش طبیعی جهت دار
3 ـ گزینش طبیعی متلاشی کننده

گزینش طبیعی استوار کننده :
هرگاه جمعیتی به مدتی طولانی در محیطی استقرا یابد ، نوعی تعادل بین ساختار ژنتیکی جمعیت و شرایط محیطی برقرار می شود . اگر شرایط زیست محیطی در این ناحیه ثبات و یکنواختی خود را حفظ کند ، جمعیت در معرض گزینش طبیعی استوار کننده قرار خواهد گرفت . چنین جمعیتی در طول نسل ها دایماً در معرض جهش ها ، مهاجرت ها و نو ترکیبی های جدید قرار می گیرد که برخی از این تغییرات ویژگی ها و صفات افراد را در فاصلۀ بیش تری از فنوتیپ حد میانگین واقع می سازد . به بیان دیگر ، گزینش استوار کننده بر ضد فتوتیپ های افراطی عمل می کند و سبب گزینش فتوتیپ حد واسط خواهد شد ) ، b ) .
یکی از گسترده ترین موارد مطالعه شده دربارۀ گزینش طبیعی استوار کننده ، با وزن نوزادان انسانی ارتباط دارد
که ضمن چند ژنی بودن تحت تأثیر عوامل زیست محیطی نیز واقع می شود . گزارش های به دست آمده حاکی از آن است که نوزادان شیر خوار تاره متولد شده با وزن های متوسط احتمال ماندگاری بیش تری را نسبت به نوزادانی دارند که فاصلۀ آن ها از حد میانگین بیش تر است ( یعنی خیلی بزرگ یا خیلی کوچک اند ) .
نوزادان متولد شده به دلیل کوچک بودن و سیستم بدنی ناکامل و نوزادان بزرگ به دلیل زایمان مشکل و دشواری عبور از لگن خاصره ، در صد بالایی از مرگ و میر را نشان می دهند (
45-Directional n.s
46-Disruptive n.s

4 ـ 6 : گزینش استوار کننده . میزان مرگ و میر نوزادانِ دارای وزن بسیار کم یا بسیار بالا بیش تر است . منحنی پیوسته درصدی از نوزادان تازه متولد شده را با وزن های متفاوت نشان می دهد ، منحنی نقطه چین نشان گر درصد مرگ ومیر برای هر وزن است .
گزینش طبیعی استوار کننده با کاهش گوناگونی از طریق گزینش افراد با وزن متوسط و حذف افرادی به وزن های دور از حد میانگین ، سبب باریک شدن منحنی زنگوله ای شکل می شود . با این که این نوع گزینش از گوناگونی می کاهد ولی آن را در یک جمیعت کامل از بین نمی برد ، زیرا دیگر فرایندهای « تکامل خُرد » در این امر تأثیر می کنند و سبب افزایش گوناگونی می شوند . مثلاً ، جهش به آهستگی ولی به طور دایمی گوناگونی های ژنتیکی را در یک جمعیت افزایش می دهد .
گزینش طبیعی جهت دار
در برخی از زیست محیط های طبیعی گاهی تغییرات منظم و مستمر در راستای ویژه ای پدید می آیند . در این گونه شرایط ، گزینش طبیعی سیر منظم و جهت داری را به آن تحمیل می کند که اصطلاحاً آن را گزینش طبیعی راهنما یا پیش برنده می خوانند و چون تغییرات در راستای ویژه ای صورت می گیرند ، آن را جهت دار نیز می نامند . این روند تکاملی ، فنو تیپ های واقع در یکی از دو مرز تجمع را بر می گزیند ( شکل 4 ـ 5 ، c ) . پس از نسل های متوالی ، یک فنوتیپ به
17


تدریج جایگزن فنوتیپ دیگر می شود . برای مثال ، اگر اندازۀ بزرگ تر در یک محیط جدید صفت برتر باشد ، افراد بزرگ تر جمعیت ، نسبت به دیگر افراد ، دارای زادگان بیشتری می شوند . گزینش طبیعی جهت دار فقط زمانی می تواند اثر خود را اعمال کند که در شرایط جدید آلل های گزینشی از پیش در جمعیت وجود باشند . سهره های داروین که در جزایر گالاپاگوس به سر می برند مثال بسیار خوبی از گزینش طبیعی جهت دار هستند . در دهۀ 1970 ، پیتر و رُزماری گرانت از دانشگاه پرینستون مطالعات دقیقی را روی عادت های تغذیه ای و اندازۀ منقار این پرندگان ، در یکی از این جزایر ، پس از یک دورۀ خشکسالی ، انجام دادند . شرایط موجود باعث آن شده بود تا از شمار حشرات و دانه های کوچک موجود در جزیرۀ مورد نظر کاسته شود و سهره های آن ناحیه فقط دانه های بزرگ و قطور را به عنوان مهم ترین منبع غذایی در اختیار داشته باشند . بسیاری از سهره ها ، در طی این دوره از بین رفتند . بیش تر پرندگان باقیمانده پرندگان بزرگی بودند که منقار بزرگ تر و عمیق تری داشتند . پس از نسل های اندکی ، این پرندگان بزرگ تر در جمعیت دارای زادگان بیش تری شدند . با پیروی از نوع غذای موجود ، زمانی که دانه های کوچک تر منبع غذایی اولیه را تشکیل می دادند ، سهره های کوچک با برتری از لحاظ اندازۀ منقار کوچک ، برگزیده شدند . در این مثال ، گزینش طبیعی جهت دار است . زیرا در حین خشکسالی ، گزینش طبیعی با گزینش فنوتیپ بزرگ تر ، فشار خود را بر جمعیت تحمیل کرد و سپس با پیروی از شرایط تغذیه ای جدید ، گزینش در جهت مخالف تأثیر گذاشت و فنوتیپ های کوچک تر را برگزید . شب های پره های « بیستون بتو لاریا » ، که قبلاً به مطالعۀ آن ها پرداختیم ، مثال دیگری از این نوع گزینش طبیعی به شمار می آیند .
گزینش طبیعی متلاشی کننده
گاهی شرایط زیست محیطی متغیر ممکن است دو یا چند فنوتیپ گوناگون را به بهای حذف حد واسط قدیمی برگزیند . ممکن است بیش از یک فنوتیپ در محیط جدید برگزیده شود . گزینش طبیعی متلاشی کننده شکل ویژه ای از گزینش پیشبرنده است که در آن گرایش به جهات متعدد بیش از فقط یک جهت است
این گزینش باعث واگرایی یا جدا افتادگی گروه های مجزایی از افراد در درون یک جمعیت می شود . تلاش برای تهیۀ مواد غذایی محدود پس از خشکسالی مجزا در جزیرۀ دیگری از
47-Peter
48-Rosmary Grant
49-Princeton
گالاپاگوس ، جمعیتی از سهره های آن منطقه را وادار کرد تا گزینش متلاشی کننده را تجربه کنند . جمعیت سهره های آغازین از نظر اندازه و شکل منقار متنوع بودند . به علت این که در طی خشکسالی ، تنها منابع غذایی در دسترس آن ها موریانه ها و دانه های میوۀ کاکتوس بودند ، گزینش طبیعی پرنده هایی را برگزید که منقاری مناسب با این نوع غذا داشتند .

سهره هایی با منقار بلند تر ماندگار شدند ، چون می توانستند باباز کردن میوۀ کاکتوس از دانۀ آن استفاده کنند و آن هایی که منقار پهن تر داشتند نیز ماندگار شدند زیرا به کمک آن قادر بودند که برای دستیابی به حشرات ، پوستۀ درختان را بشکافند . به هر حال ، سهره هایی با نوک های حد متوسط نتوانستند از هرگونه منبع غذایی در دسترس بهره گیرند و در نتیجه از نرخ ماندگاری کم تری برخوردار شدند .
گزینش جنسی
دیدیم که در میان شرایطی که باعث تغییرات تکاملی می شوند فقط گزینش طبیعی است که به سازگاری با محیط می انجامد . اگر صلاحیت تنها به تعداد نوزادان تولید شده باشد ، ضرورت سازگاری با محیط کم اهمیت جلوه می کند و در این میان گزینش جنسی ، جنسی یعنی ترجیح دادن جفتی به جفت دیگر ، ایفا گر نقش مهم تری است .
گونه های جانوری ، به ویژه پرندگان و پستانداران ، دارای دو شکل جنسی نر و ماده هستند . شاید توانایی فیزیکی و گستاخی نرها آن ها را در جفت یابی یاری دهد و به این ترتیب باعث که آن ها با ماده های بیش تری در آمیزند و گاه به نظر می رسد که ترجیح برخی از نرها به وسیلۀ ماده ها ، سبب گزینش بیش تر چنین نرهایی می شود . بنابراین ، شاخ های بزرگ گوزن نر ، صورت رنگارنگ بابون نر یا دمُ الوان طاووس نر در امر جفت یابی به آن ها بسیار می کند
50-Sexual Selection
شکل 4 ـ 7 : گزینش جنسی .گزنیش بر تفاوت های جنسی تأثیر می گذارد .
A) گوزن سفید دارای شاخ هایی است که گوزن ماده فاقد آن است.
B) پرندۀ بیوۀ نر دمی بلند تر از سر و بدن خود دارد ، که به وسیلۀ آن توجه افراد مادۀ گونه را به خود جلب می کند .
19
مالتی آندرسون این گزینش را در ارتباط با دم بلند جنس نر « پرندۀ بیوه » مورد مطالعه قرار داد

تکامل خُرد :


تکامل خُرد :
با هرگونه انحراف در معادلۀ هاردی ـ واینبرگ می توان به ظهور پدیدۀ تکامل پی برد . این نوع از تکامل ، یعنی وقوع تغییرات در بسامد آلل ها یا ژنوتیپ ها از نسلی به نسل دیگر در درون یک جمعیت ، گاهی تحت عنوان
« تکامل خُرد » مطرح می شود . زیرا این تکامل منجر به تغییرات کم یا کوچکی می شود که معمولاً طی نسل های اندکی رخ می دهد . اهمیت اصل هاردی ـ واینبرگ در این است که عوامل تکامل خُرد را را بر می شمارد .
عوامل تکامل خُرد :
تغییر در بسامد آللی در یک جمعیت در نتیجۀ 5 فرایند تکاملی صورت می پذیرد :
جفتگیری غیر تصادفی ، جهش ، رانش ژنتیکی ، شارش ژنی ، و گزینش طبیعی .
1 ـ « جفتگیری غیر تصادفی » بسامدهای ژنوتیپی را تغییر می دهد :
وقتی افراد جفت خود را بر پایۀ فنوتیپ و بنابراین ژنوتیپ های مناسب بر می گزینند ، موجبات بروز تغییرات تکاملی در جمعیت را فراهم می سازند . دو مورد جفت گیری از نوع غیر تصادفی : 1 ) جفتگیری بین خودی و 2 ) جفتگیری جور نام دارد .
دربسیاری از جمعیت ها ، افراد غالباً با همسایگان نزدیک خود و کم تر با اعضای دور جمعیت آمیزش می کنند.
در نتیجه همسایگان ، گرایش بیش تری به خویشاوندی باهم نشان می دهند ( منظور شباهت های ژنتیکی است ) تا با دیگران ، جفتگیری افرادی از جمعیت که دارای شباهت های ژنتیکی هستند و خویشاوندی نزدیک تری با هم دارند و جفت خود را کم تر از درون جمعیت به طور تصادفی بر می گزینند ، جفتگیری بین خودی نام دارد . با جفتگیری بین خودی ، شمار هوموزیگوت ها در هر نسل متوالی افزایش می یابد . افراطی ترین حالت از جفتگیری بین خودی ، خود باروری نام دارد که اصولاً در گیاهان مشهود است . این نوع جفتگیری بین خودی در برخی جمعیت ها زیانبار جلوه نمی کند ولی در دیگر جمعیت ها ناهنجاری های خویشاوندی ایجاد می کند که در آن ها افراد خویشاوند نسبت به افراد غیر خویشاوند از قابلیت کم تری برخوردارند . ناهنجاری های خویشاوندی به دلیل بیان آلل های مغلوب زیانبار در هوموزیگوت ها ، با افزایش جفتگیری های بین خودی گسترش می یابند . بررسی های متعدد انجام شده در دهۀ 1990 مؤید مدارک روشنی از ناهنجاری های خویشاوندی در طبیعت هستند . برای مثال ، موش های پاسفید گونۀ « پرومیسکوس لوکوپوس
23-Nonrandom mating
24-Inbreeding
25-Fertilization ـ Self
26-Inbreeding depression
» که از یک مزرعه گردآوری شده بودند ، از طریق آمیزش جمعیت های خودی و غیر خودی
9
در آزمایشگاه وادار به زادآوری شدند . وقتی جمعیت های خویشاوند و غیر خویشاوند آزمایشگاه به طبیعت باز گردانده شدند ، موش های غیر خویشاوند ( غیر خودی ) نسبت به موش های خویشاوند ، از نظر آماری ، نرخ ماندگاری بسیار بالاتری را از خود نشان دادند ( شکل ( 4 ـ 2 ) .
جفتگیری جور ، که درآن افراد جفت های خود را به دلیل فنوتیپ های ویژه بر می گزینند ، نوع دیگری از جفتگیری غیر تصادفی است . مثلاً زیست شناسان دو فتوتیپ دارای موهای زبر کم پشت و پر پشت را در جمعیت « مگس سرکه » برگزینند . با این که آنان هیچ تلاشی برای کنترل جفت گیری مگس ها انجام ندادند ، مشاهده کردند که مگس ها ترجیحاً با فنوتیپ های شبیه خود جفتگیری می کنند ، به طوری که مگس های مادۀ دارای موهای زبر پرپشت ، گرایش بیش تری به جفگیری با نرهای دارای موهای زبر بر پشت داشتند و مگس های مادۀ دارای موهای زبر کم پشت بیش تر مایل به جفتگیری با نرهای دارای موهای زبر کم پشت بودند . جفت گیری جور را هم چنین می توان در بسیاری از جوامع انسانی تجربه کرد که درآن ها مردها و زن ها تمایل به ازدواج با افرادی را نشان می دهند که از نظر ویژگی هایی مانند بلندی قد ، نژاد یاهوش شبیه به خودشان بودند . جفتگیری جور ، همانند جفتگیری بین خودی ، شمار هوموزیگوت ها را افزایش می دهد و از شمار هترزیگوت ها می کاهد ، ولی در مجموع بسامدهای آللی را در جمعیت تغییر نمی دهد . به دلیل ایجاد تغییر در بسامدهای ژنوتیپ ها از طریق جفتگیری تصادفی ، جمعیت ها تکامل می یابد

27-Peromysucus leucopus
28-Assortative mating
29-Bristle
30-Drosophila melanogaster
هفته ها پس از رها شدن
موش های غیر خویشاوند
موش های خویشایند
10
شکل 4 ـ 2 : نسبت ماندگاری موش های خویشاوند و غیر خویشاوند .
جمعیت موش ها در طی 10 هفته شش بار اندازه گیری شد . موش های غیر خویشاوند نسبت به موش های خویشاوند از قدرت ماندگاری بیش تری برخوردار بودند .
جفتگیری با نرهای دارای موهای زبر پر پشت داشتند و مگس های مادۀ دارای موهای زبر کم پشت بیش تر مایل به جفتگیری با نرهای دارای موهای زبر کم پشت بودند . جفتگیری جور را هم چنین می توان در بسیاری از جوامع انسانی تجربه کرد که در آن ها مردها و زن ها تمایل به ازدواج با افرادی را نشان می دهند که از نظر ویژگی هایی مانند بلندی قد ، نژاد یا هوش شبیه به خودشان بودند . جفتگیری جور ، همانند جفتگیری بین خودی ، شمار هوموزیگوت ها را افزایش می دهد و از شمار هتروزیگوت ها می کاهد ، ولی در مجموع بسامدهای آللی را در جمعیت تغییر نمی دهد . به دلیل ایجاد تغییر در بسامدهای ژنوتیپ ها از طریق جفتگیری تصادفی ، جمعیت ها تکامل می یابند .
2 ـ وقوع جهش گوناگونی ژنتیکی را در جمعیت افزایش می دهد :
جهش جدیدی که به سلول های جنسی ( گامت ها ) منتقل می گردد ، به دلیل جانشینی شدن آللی با آلل دیگر ، بلافاصله باعث بروز تغییراتی در خزانۀ ژنی یک جمعیت می شود . مثلاً جهشی که باعث می شود تا یک گیاه گل سفید گامت هایی با آلل غالب گل قرمز ایجاد کند ، بسامد آلل a را در درون جمعیت کاهش می دهد و در عوض بربسامد آلل A می افزاید . با این حال ، جهش به تنهایی تأثیرات کمّی فراوانی بر یک جمعیت
بزرگ در یک نسل واحد ندارد . این امر بدین دلیل است که جهش در هر جایگاه ژنی مشخص پدیده ای نادر است .
اگر « نرخ جهش » ، بر حسب گونه و جایگاه ژنی تغییر می کند ، وقوع یک جهش به ازای هر جایگاه ژنی در هر 105 یا 106 گامت امری عادی است . هرگاه بسامد آللی در یک خزانۀ ژنی 50 / 0 باشد و با میزان 5 – 10 جهش در هر نسل به آلل دیگری تغییر کند ، برای آن که بسامد آلل اولیه از 50 / 0 به 49 / 0 کاهش یابد ، 2000 نسل طول می کشد و چنان چه جهش برگشت پذیر باشد ، خزانۀ ژنی حتی کم تر تحت تأثیر قرار می گیرد . چنان چه برخی آلل های جدید که از طریق جهش ایجاد شده اند بسامد خود را در یک جمعیت افزایش دهند ، این افزایش به علت نیست که جهش ، آلل مربوطه را به تعداد فراوانی ایجاد می کند ، بلکه به این علت است که افراد حامل آلل جهش یافته تعداد نامتناسبی از زادگان را در نتیجۀ گزینش طبیعی یا رانش ژنتیکی ایجاد کرده اند . به هر حال ، در طی یک دورۀ طولانی جهش برای وقوع تکامل بسیار مهم است ، زیرا جهش منبع اصلی تفاوت های ژنتیکی است که به عنوان مادۀ خام برای گزینش طبیعی عمل می کند .
3 ـ رانش ژنتیکی باعث تغییر در فراوانی آللی می شود :
اندازۀ یک جمعیت تأثیرات مهمی بر بسامدهای آللی به جا خواهد گذاشت ، زیرا رویدادهای تصادفی یا اتفاقی گرایش به ایجاد تغییرات گسترده ای در یک جمعیت کوچک دارند . اگر یک جمعیت فقط شامل افراد اندکی باشد ، درصدی از آلل ها که دارای بسامد کمی هستند ، ممکن است کاملاً به دلیل پیامدهای اتفاقی حذف شوند . چنین حادثه ای اغلب برای یک جمعیت بزرگ رخ نمی دهد . برای مثال ، دو جمعیت را در نظر می گیریم : یکی شامل 10000 فرد و دیگری شامل 10 فرد . اگر یک آلل مغلوب نادر ، با بسامدی برابر با 10 % یا 1 / 0 وجود داشته باشد ، پس 1900 فرد در این جمعیت بزرگ دارای این آلل فراوانی مشابه 1 / 0 در جمعیت کوچک تر نشان می دهد که تنها دو فرد دارای این آلل از این تجربه می توان به راحتی نتیجه گیری کرد که امکان حذف آلل کمیاب از جمعیت کوچک تر ، نسبت به جمعیت بزرگ ، به مراتب بیش تر است . برای مثال ، این احتمال وجود دارد که صیادان ، یک یا دو فرد دارای آلل کمیاب را در جمعیت های کوچک تر به
31-Mutation rate

1900 = 10000 × 19 / 0 19 / 0 = 01 / 0 + 18 /0 = 2 (1 / 0 ) + ( 1 /0 )( 9 / 0 ) 2 = q2 + pq 2 ـ 32
9 / 1 = 10 ×19 / 0 ـ 33
شکلی اتفاقی بکشند . تغییرات تکاملی تصادفی در جمعیت های کوچک ، رانش ژنتیکی نام دارد . رانش ژنتیکی بسامدهای آللی یک جمعیت را از نسلی به نسل به دیگر تغییر می دهد . یک آلل ممکن است صرف نظر از این که سودمند ، زیانبار ، یا بی فایده باشد ، به طور اتفاقی حذف شود . بدین سان رانش ژنتیکی می تواند از گوناگونی ژنتیکی در درون یک جمعیت بکاهد ، ضمن آن که می تواند تفاوت های مختلف را افزایش دهد . دو وضعیت که در بیش تر موارد منجر به آنان می شوند که جمعیت ها برای وقوع رانش ژنتیکی به اندازۀ کافی
12
کوچک شوند عبارت اند از : اثر تنگنا و اثر بیانگذار .
اثر تنگنا
به دلیل نوسانات محیطی ، مانند کاهش ناگهانی مواد غذایی یا بروز نوعی بیماری ، یک جمعیت ممکن است به صورت دوره ای کاهش سریع و قابل توجهی توجهی در شمار افراد خود حاصل کند . گفته می شود که چنین جمعیتی از تنگنایی ژنتیکی عبور می کند که طی آن رانش ژنتیکی می تواند جمعیت کوچک باقی مانده ها را تحت تأثیر قرار دهد . هنگامی که جمعیت از نظر اندازه دوباره بزرگ می شود ، بسامدهای آللی بسیار ممکن است با آن هایی که از ابتدا وجود داشتند کاملاً متفاوت باشند . دانشمندان تصور می کنند که گوناگونی ژنتیکی در یوزپلنگ ها ( چیاتاها ) به طور قابل توجهی از طریقی تنگنای ژنتیکی که در پایان آخرین « دورۀ یخچال » یعنی 10000 سال پیش به وقوع پیوسته ، کم شده است .
34-Gentic drift
35-Bottle neck effect
36-Founder effect
37-Cheetahs
38-Glacial period
تخصص یافته ترین عضو خانوادۀ گربه سانان ، چیتا نام دارد . چیتا سریع ترین جانواران جهان است و سرعتش برای مسافت های کوتاه 110 کیلومتر در ساعت اندازه گیری شده است . این جانور زیبا ، با وجود سرعتش ، صیادی محبوب است که اغلب صید خود را در اختیار جانوارن مهاجم تر مانند شیر ، کرکس و کفتار قرار می دهد .


13
شاید به علت شکار شدن توسط انسان ها ، تقریباً در معرض انقراض قرار گرفته بودند و شمار اندکی از آن ها باقی ماندند که دستخوش تنزل در گوناگونی ژنتیکی شدند و در نتیجه امروزه جمعیت های آن از نظر ژنتیکی تقریباً همگون هستند ( شکل 4 ـ 3 ) .
اثر بیانگذار :
وقتی تنها یک فرد یا شمار اندکی از افراد یک جمعیت بزرگ ، یک کلنی را تشکیل دهند یا بنیانگذاری کنند
( همانند وقتی که پرندگان اندکی از بقیه جدا می شوند و به مناطق جدید پرواز می کنند ) با خود تنها مقدار کمی از گوناگونی ژنتیکی موجود در جمعیت اولیه را حمل می کنند . در نتیجه فقط آل هایی بین زاده های آن ها توزیع خواهند شد که مهاجران اندک آن ها را به صورت اتفاقی دارا بودند . مردم فنلاند ممکن است نمایانگر اثر بیانگذار باشند ژنتیک دانان انسانی DNA ی جمعیت فنلاندی ها و دیگر جمعیت های اروپایی را مورد بررسی و آزمایش قرار داده اند به کشف بزرگی دست یافتند مبنی بر این که فنلاندی ها گوناگونی ژنتیکی بسیار کم تری را نسبت به سایر اروپاییان نشان می دهند . این مدرک فرضیه ای را تأیید می کند که نشان می دهد فنلاندی ها نسل های یک گروه کوچک از مردم هستند که حدود 4000 سال پیش در سرزمین کوچکی که اکنون فنلاند نام دارد مسکن گزیده اند و به دلیل وضعیت جغرافیایی و آب و هوایی ، قرن ها از دیگر جوامع اروپایی جدا مانده اند .
4 ـ شارش ژنی معمولاً گوناگونی ژنتیکی را در درون یک جمعیت افزایش می دهد :
افراد یک جمعیت ، با « مهاجرت به خارج » آن جمعیت را ترک می کنند و با « مهاجرت به داخل » افراد جدید به درون آن راه می یابند . از هر دو طریق بسامد آللی می تواند تغییر کند . این شارش فیزیکی آلل ها یا شارش ژنی معمولاً میزان گوناگونی ژنتیکی را در داخل جمعیت افزایش می دهد . هرگاه شارش ژنی دایمی بین دو جمعیت وجود داشته باشد ، با گذشت زمان منجر به تبادل تفاوت های ژنتیکی بین جمعیت ها می شود
بین جمعیت ها می شود که خود قبلاً از طریق عواملی مانند جهش ، رانش ژنتیکی و گزینش طبیعی تغییر یافته اند . این امر به شباهت های ژنتیکی چنین جمعیت هایی کمک می کند . برای مثال ، زاغ کبود هنگام گرد آوری آذوقۀ زمستانی ، میوۀ درختان بلوط را می پراکند . در هر پاییز ، زاغ های کبود برای پنهان کردن بلوط ها در قلمرو ویژۀ خود ، سفر های بسیاری را از درختان بلوط تا آشیانه ، با فاصله ای حدود 1600 متر ، انجام می دهند ( شکل 4 ـ 4 ) . ضمن مهاجرت ، آلل ها با بلوط های مهاجر به نقاط دیگر منتقل و پراکنده می شوند و بدین سان به کاهش تفاوت ژنتیکی که ممکن است از راه های دیگر در بین جمعیت های درختان بلوط همسایه ایجاد شده باشند کمک می کنند .
14
5 ـ گزینش طبیعی بسامد آللی را چنان تغییر می دهد که سبب ارتقای سازگاری می شود :
گزینش طبیعی یک مکانیسم تکاملی است که برای نخستین بار به وسیلۀ داروین کشف شد و توسط آن گروهی از افراد یک جمعیت از طریق سازش های برتر با محیط توان ماندگاری و زادآوری بیش تری را دارا می شوند . پس از گذشت نسل های متوالی ، نسبت آلل های برتر در جمعیت بالا خواهد رفت . گزینش طبیعی ، بر خلاف دیگر فرایندهای تکاملی خُرد ( جفتگیری غیر تصادفی ، جهش ، رانش ژنتیکی و شارش ژنی ) ، جمعیت را به سوی نوعی تغییر تکاملی سازشی سوق می دهد . گزینش طبیعی زادآوری افتراقی افرادی است با ویژگی ها یا فنو تیپ ها ی متفاوت ( و بنابراین ، ژنو تیپ های متفاوت ) ، در پاسخ به وضعیت محیطی . گزینش طبیعی موجب غالبیت
39-Emigration
40-Immigration ش
41-Gene flow
42-Natural selection
یافتن افرادی با فنوتیپ های برتر می شود و فنو تیپ های نامطلوب را حذف می کند . افرادی که قادر به ماندگاری و تولید زاده های بارور بیش تری هستند دارای نوعی برتری گزینشی خواهند شد و توسط آن خواهند توانست آلل های مطلوب را بین افراد بیش تری گسترش دهند . پس ، گزینش طبیعی باعث حفظ و انباشت صفات مربوط به سازگاری و حذف صفات و ویژگی های ناسازگار می شود .

تکامل جمعیت ها


تکامل جمعیت ها
تکامل در جمعیت ها رخ می دهد ، نه در افراد . با این که گزینش طبیعی پیامد و ماندگاری و زادآوری افتراقی افراد است ، افراد در طی دوران زندگی تکامل نمی یابند . تغییر تکاملی که شامل تغییرات ساختاری ، فیزیولوژیکی ، بوم شناختی ( اکولوژیکی ) و رفتاری است ، از نسلی به نسل دیگر به ارث می رسد . با این که داروین متوجه وقوع تکامل در جمعیت ها شده بود ، موفق به درک چگونگی انتقال صفات به نسل های بعدی نشده بود . یکی از مهم ترین رویدادهای زیستی از زمان داروین به بعد ، مشخص کردن پایۀ ژنتیکی تکامل است . یک جمعیت شامل تعدادی افراد تشکیل دهندۀ گونۀ مشابهی است که در مکان های ویژه و در زمان های مشابه
4
زندگی می کنند . افراد یک جمعیت در بسیاری از صفات ظاهری با هم تفاوت دارند . برای مثال ، جمعیتی از حلزون ها که از نظر اندازۀ صدف ، وزن یا رنگ با هم متفاوت اند . برخی از گوناگونی ها وابسته به محیط اند و بعضی دیگر ارثی هستند . تکامل با صفات وراثتی ارتباط دارد . گوناگونی های ژنتیکی از طریق تعداد ، فراوانی و انواع آلل های موجود در یک جمعیت معرفی می شوند . برای مثال ، گوناگونی های ژنتیکی را می توان در نمونه های پوسته و رنگ گونه ای از حلزون به سِپثا نمورالیس که در اسکاتلند زندگی می کند مشاهده کرد . گوناگونی در رنگ پوسته ممکن است ، در ارزش سازشی این حلزون ها مؤثر باشد ، چون بعضی از رنگ ها در محیط های سردتر مشخص تر و برجسته می شوند و برخی دیگر در محیط های گرم تر زاده های بیش تری تولید می کنند . هر جمعیت دارای یک خزانه ژنی یا گنجینۀ ژنی است که کل مواد ژنتیکی تمامی افراد جمعیت را در خود جای می دهد .
افراد جمعیت ها را ایجاد می کنند و شامل تمامی آلل ها برای همۀ ژن های موجود در یک جمعیت هستند . به دلیل این که موجودات دیپلوئید دارای حداکثر دو آلل مختلف در هر یک از جایگاه های ژنی هستند ، یک فرد واحد نوعاً تنها دارای جزء کوچکی از آلل های موجود در خزانۀ ژنی یک جمعیت است .
گوناگونی ژنتیکی در بین افراد جمعیت معینی امری مسلم است و نشان می دهد که هر فرد دارای ترکیب متفاوتی از آلل ها در یک خزانۀ ژنی است .
تکامل جمعیت ها در رابطه با فراوانی آلل ها ، بهتر قابل درک است . یسامد آللی یک آلل به ویژه از جایگاه ژنی ( لوکوس ) معینی در یک جمعیت است . اگر فراوانی آلل ها از نسلی به نسل دیگر ثابت باقی بماند ، جمعیت دستخوش تغییرات تکاملی نمی شود و گفته می شود که به تعادل ژنتیکی دست یافته است . تغییر در فراوانی آلل ها در نسل های متوالی نشان می دهد که تکامل رخ داده است . در این فصل از کتاب ، تعادل ژنتیکی و تغییر تکاملی را در برابر هم قرار می دهیم و به 5 عامل مهم مؤثر در این تغییر ، یعنی جفتگیری غیر تصادفی ، جهش ، نوسان ژنتیکی ، شارش ژنی و گزینش طبیعی می پردازیم و سپس از گوناگونی های ژنتیکی به عنوان مادۀ خام تکاملی سخن می گوییم .
اصل هاردی ـ واینبرگ
تصور کنید صفتی معین از طریق یک جایگاه ژنی مفرد به وسیلۀ دو آلل A و a که از قانون غالبیت سادۀ مندل پیروی می کنند تجلی می کند .

13-PoPulations
14-Individuals
15-Cepaea memorials
16-Gene pool
یک جمعیت فرضی 1000 نفره را در نظر بگیرید که فقط 90 نفر آن ها ویژگی فنوتیپی از ژنوتیپ aa را نشان می دهند . 910 نفر باقیمانده معروف فنوتیپ غالب ، یعنی AA یا Aa هستند . ممکن است تصور کنید که پس از چند نسل بازترکیبی ژنتیکی در حین تکثیرجنسی می تواند باعث شود که آلل های غلب بیش تری در جمعیت گسترش یابند . حتی ممکن است تصور کنید که همۀ آلل های مغلوب می توانند به گونه ای اتفاقی نابود شوند . باید گفت که این تصویر مبنای درستی ندارد ، زیرا فراوانی آلل ها و ژنوتیپ ها نمی توانند بدون تأثیر عوامل بیرونی ، که به زودی دربارۀ آن ها گفتگو خواهیم کرد ، از نسل به نسل دیگر تغییر کنند . گفته می شود که جمعیتی که فراوانی آلل ها و ژنوبیپ های آن از نسلی به نسل دیگر تغییر نکند ، به تعادل ژنتیکی دست یافته است . تغییری که نشان می داد نسل های متوالی از جمعیت های دست یافته به تعادل ژنتیکی ثابت و بدون تغییر باقی می مانند توسط جفری هاردی ریاضیدان انگلیسی ، ویلهم واینبرگ ، فیزیکدان آلمانی ، در سال 1908 بیان شد . این دو دانشمند دریافتند که بسامد ژنوتیپ های گوناگون در یک جمعیت را می توان به کمک روش های ریاضی بیان کرد . نتیجۀ اصل هاردی و واینبرگ نشان می دهد که در جمعیت های بزرگ فرایند توارث به تنهایی نمی تواند تغییراتی را در بسامد آلل ها ایجاد کند ، هم چنین توضیح می دهد که چرا آلل های غالب الزاماً زاده های بیش تری نسبت به آلل های مغلوب ایجاد نمی کنند . اصل هاردی ـ واینبرگ موقعیتی ایده ال را ارائه می دهد که احتمالاً هیچ گاه در شرایط طبیعی رخ نمی دهد . با این وجود ، سودمند است و مدلی را نشان می دهد که کمک آن ما جهان واقعی را بهتر درک می کنیم . دانستن اصل یا قانون هاردی ـ واینبرگ وسیله ای است برای درک مکانیسم تغییر تکاملی در زادآوری جنسی جمعیت ها .


17-Allele frequency
18-Locus
19-Genetic equilibrium
20-Principle Weinberg ـ Hardy the
21-Geoffrey Hardy
22-Wilhelm Weinberg
برای پی بردن به تعادل ژنتیکی هاردی ـ واینبرگ ، مثالی را که در آغاز ذکر کردیم گسترش می دهیم . در جمعیت فرضی ما ، بسامد هر یک از آلل ها A یا a بین محدودۀ عددی صفر تا 1 نشان داده می شود . به دلیل آن که فقط دو آلل ، A و a در جایگاه مورد نظر وجود دارند ، مجموع بسامد آن ها می بایست برابر 1 باشد . اگر بسامد آلل A را با حرف P و بسامد آلل مغلوب a را با حرف q نشان دهیم ، می توانیم رابطۀ آن ها را چنین خلاصه کنیم :

1 = q + P
چنان چه بسامد هر یک از p یا q را بدانیم ، می توانیم بسامد دیگری را حساب کنیم .
P – 1 = q

Q – 1 = p و
از آن جا که 1 = q + p است ، پس 1 = 2 ( q + p ) خواهد بود . این رابطه را می توان برای شرح نسبت فراوانی آلل ها به ژنوتیپ ها در یک جمعیت گسترش داد .
6
در این صورت خواهیم توانست ژنوتیپ های نسل بعد را محاسبه کنیم . چون در جمعیت 1000 نفرۀ مورد نظر 90 جور تخم ( هوموزیگوت ) وجود داشت ، بنابراین بسامد ژنوتیپ aa ( 2 q ) ، باید 90 یا 9
1000 100
باشد و چون 9 0 / 0 = 2q است ، بنابراین 3 / 0 = q خواهد بود . به کمک رابطۀ 1 = q + p می توانیم مقدار p را محاسبه کنیم :
7 / 0 = 3 / 0 – 1 = p 1 = 3 / 0 + p
در نتیجه بسامد افراد هوموزیگوت غالب ( AA ) : 49 / 0 = 7 / 0 × 7 / 0 = 2 p وبسامد افراد هتروزیگوت (Aa ( : 42 / 0 = 3 / 0 × 7 / 0 × 2 = q p 2 خواهد بود .
بدین ترتیب ، جمعیت مورد نظر ، از 490 فرد هوموزیگوت غالب و 420 فرد هتروزیگوت تشکیل شده است . دقت کنید که مجموع هوموزیگوت های غالب و هتوزیگوت ها 910 فرد است ( شکل 4 ـ 1 ) و این همان عددی است که ما از ابتدا در اختیار داشتیم .
هر جمعیتی که توزیع ژنوتیپ های آن با رابطۀ 1 = 2 q + q p 2 + 2 p مطابقت می کند ، مقدار p و q هر چه باشد ، این جمعیت در تعادل ژنتیکی قرار دارد . تعادل ژنتیکی هاردی واینبرگ : چنین بیان می کند : هنگامی که یک جمعیت در حال تکامل یافتن نیست ، باید دارای چه شرایطی باشد . در یک جمعیت ، بسامد آللی طی نسل های متوالی در صورتی مشابه خواهد بود که جمعیت مورد نظر از تمامی 5 شرط زیر برخوردار باشد :
1 ـ جفتگیری باید تصادفی باشد : در آمیزش تصادفی ، هر فرد جمعیت برای جفتگیری با فرد دیگری از جنس مخالف دارای شانسی برابر است . در مثال ما ، افراد دارای ژنوتیپ های AA ، aa و Aa می بایست با یکدیگر به طور شانسی و اتفاقی جفتگیری کنند و نباید جفت خود را بر پایۀ ژنوتیپ هایشان برگزینند .
Aa Aa AA ژنوتیپ ها
0.09 0.42 0.49 بسامد ژنوتیپ ها در جمعیت ها
+ 0.21 = a
0. 3 = 0.9 + 0.49 = A
0.7 = 0.21 بسامد آلل ها در کامت ها

تفکیک آلل ها و باروری اتفاقی :
Rs 2 + Crs + pr 2 + S2 + + q2 + p2





7
بسامد آللی در کامت های ماده
0.3 = q 0.7 = p
Aa
0.3 × 0.7 =pq
0.21 AA
0.7 × 0.7 = 2 P
0.49
aa
0.3 × 0.3 = 2 p
0.09 Aa
0.3 × 0.7 = pq
0.21 =

تأثیر جهش :
( U – 1 ) P0 = P1
n ( U – 1 ) P0 = n P
Vq0 + Up0 – P0 = P1
Vq5 + Up - = p Δ
شکل 4 ـ 1 : اصل هاردی ـ واینبرگ .
a) چگونگی محاسبۀ بسامد آلل های A و a در گامت ها. b) هنگامی که تخمک ها و اسپرم های حامل A یا a به شکلی اتفاقی تلفیق شوند ، بسامد هر یک از ژنوتیپ های متحمل (AA ، Aa و AA) متعلق به نوزادان از طریق ضرب بسامد آلل های A و a در تخمک ها و اسپرم ها محاسبه می شود.
2 ـ هیچ نوع جهشی نباید رخ دهد : وقوع هیچ جهشی نباید موجب تغییر A به a شود . یعنی بسامد A و a در جمعیت نباید ازطریق جهش تغییر کند .
3 ـ اندازۀ جمعیت باید بزرگ باشد : بر اثر رانش تصادفی ( ژنتیکی ) ، بسامد آلل ها در یک جمعیت کوچک ، نسبت به یک جمعیت بزرگ ، بیش تر تغییر می کند .
4 ـ هیچ گونه مهاجرتی رخ ندهد : هیچ گونه تبادل ژنی یا جمعیت های دیگر که ممکن است بسامد آللی دیگری داشته باشند ، نباید صورت پذیرد ؛ به عبارتی ، مهاجرت افراد به درون یا بیرون جمعیت صورت نگیرد .
5 ـ هیچ گونه گزینش طبیعی رخ ندهد : اگر گزینش طبیعی رخ دهد ، برخی از فتو تیپ ها ( و ژنوتیپ های مربوطه ) نسبت به بقیه ترجیح داده می شوند . در نتیجه بسامد های آللی تغییر خواهد کرد و جمعیت تکامل خواهد یافت .
در زندگی واقعی ، این شرایط به ندرت در کنار یکدیگر قرار می گیرند و بسامدهای آللی در یک خانوادۀ ژنی از نسلی به نسل دیگر تغییر می کند . درست به همین دلیل است که تکامل رخ می دهد .

مدارک و شواهدی برای تکامل


مدارک و شواهدی برای تکامل
فرایند تکامل مدارک و شواهد درخور توجهی از خود به جای گذاشته است . داروین ، روند اشتیاق گونه ها را با شواهدی از توزیع جغرافیایی و بقایای فسیلی آن ها مطرح کرد . امروزه ، ما می توانیم هم زمان با ادامۀ پیشرفت دانش زیست شناسی در زمینه های گوناگون وقوع رخداد تکامل را با دلایل و شواهد بیش تری به اثبات برسانیم . بخشی از این مدارک که اینک به آن ها می پردازیم شامل مشاهداتی از علم « تشریح مقایسه ای » علم رده بندی ، ذخایر فسیلی ، جنین شناسی مقایسه ای ، جغرافیای زیستی و زیست شناسی مولکولی هستند .
تشریح مقایسه ای
مقایسۀ قطعات ساختاری اندام های مطالعه شده در ارگانیسم های گوناگون ولی خویشاوند وجود شباهتی اساسی را نشان می دهد . این ساختارها ، با این که ممکن است بر اساس عملکردشان واگرایی حاصل کرده باشند ، ولی دارای یک ریشۀ ژنتیکی مشترک برای شباهت های بین خود هستند .

Geospiza scandens. 6
Gospiza magnirostris. 7
Gamarhyncus Pallid us8
Comparative anatomy9

Homologous structures10
Homology12 ـ Analogy13
چنین ساختارهای همساخت
( هومولوگ ) نام دارند و همساختی ( همولوژی ) ارتباط بین ساختارهایی است که به دلیل دارابودن نیای مشترک ، شباهت هایی را نشان می دهند . آنالوژی ارتباط بین ساختارهایی است که تفاوت های تشریحی دارند و دارای ریشۀ جنینی یکسانی نیستند ولی شباهت های ظاهری و سطحی را به علت دارابودن عملکردهای مشابه از خود نشان می دهند .